وقتي ليلا حاتمی هم پدرش را نشناخت!

 
پخش «هزاردستان» از شبكه آي‌فيلم، اين روزها براي مخاطبان دهه‌هاي قبل از 60، خاطرات بسياري را زنده كرده است. زمان پخش اين سريال در سال 68، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفته‌نامه سروش انجام داده بود بخش‌هايي از صحبت‌هاي زنده‌ياد علي حاتمي را در زير مي‌خوانيد.
 

 

هفت صبح: پخش «هزاردستان» از شبكه آي‌فيلم، اين روزها براي مخاطبان دهه‌هاي قبل از 60، خاطرات بسياري را زنده كرده است. با اينكه در اين سال‌ها هميشه درباره جذابيت قصه، شخصيت‌پردازي، بازي خوب بازيگران، طراحي لباس و صحنه و‌..‌. صحبت‌هاي فراواني شده اما كمتر به مسائلي مثل چگونگي شكل‌گيري اين سريال، حال و هواي علي حاتمي هنگام ساخت سريال و چگونگي شكل‌گيري ايده و ساخت شهرك سينمايي غزالي، توجه نشان داده شده.

زمان پخش اين سريال در سال 68، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفته‌نامه سروش انجام داده بود كه در بخش‌هايي از آن توضيحات جالبي درباره اين مسائل به چشم مي‌خورد. بخش‌هايي از صحبت‌هاي زنده‌ياد علي حاتمي را در زير مي‌خوانيد.

 شكل‌گيري ايده هزاردستان

پس از تولید سریال «سلطان صاحبقران» در سال 54، قرار بود سریال دیگری برای تلویزیون بسازیم به اسم «انحصار تنباکو». حدود شش، هفت ماه كار تحقيق و پژوهش آن طول كشيد و نزدیک به یک سال هم روی متنش كار کردیم. بعد از اين همه زمان، طرح‌مان در تلويزيون پذيرفته نشد. دلم مي‌خواست بعد از «مثنوي معنوي» و «سلطان صاحبقران»، سومين سريالم را كامل‌تر و قوي‌تر بسازم و كارهايم را به تدريج كامل كنم.

در فاصله‌اي كه داشتم تحقيقاتم را براي فيلم «سوته‌دلان» كامل مي‌كردم، فرصتي دست داد تا مقدمات سريال جديدي با نام «جاده ابريشم» (نام اوليه هزاردستان) را فراهم كنم. تجربه ساخت سريال طولاني نداشتم. «مثنوي معنوي» را در شش قسمت ساخته بودم و «سلطان صاحبقران» را در 13 قسمت‌ اما براي «جاده ابريشم» تصميم داشتم قدمي بلندتر بردارم و سريالي 26 قسمتي بسازم. تجربه خوب «سلطان صاحبقران» باعث شد تا تصميم بگيرم در این کار از چند چهره تاریخی استفاده کنم و بقیه چهره‌ها را بسازم؛ كاري تلفیقی از قصه و واقعیت!

وقتي ليلا پدرش را نشناخت!
 


 تبعيد به فرانسه و تراشيدن موي سر

براي «جاده ابريشم» بايد وقت زيادي صرف مي‌كردم. براي همين به فرصت کافی و جای مناسبی نیاز داشتم. اما آن آرامش مطلوب را در هیچ جا به دست نمي‌آوردم.‌ از سوی دیگر، به شهرهای اطراف تهران هم نمي‌توانستم سفر كنم چون مكان‌هايي تفريحي بودند و بهترين گزينه براي سفر دوستان و آشنايان! تصمیم گرفتم به کشوری دیگر بروم تا كلا از همه دور باشم.

بهترين جايي كه مي‌توانستم بروم انگليس بود. در آنجا مي‌توانستم چند كلمه صحبت كنم اما تصميمم را عوض كردم و به فرانسه رفتم. چون با زبان فرانسه هيچ آشنايي نداشتم و طبيعتا در اين كشور غريب، محبوس مي‌شدم. ماه ژوئیه را برای سفر انتخاب کردم که پاریس کاملا خلوت است. اولین کارم پس از ورود به فرانسه اين بود كه سرم را از ته بتراشم تا دیگر رویم نشود به خیابان بروم و از صبح تا شب بنشينم و سریالم را بنويسم.



 سر و كله زدن با 60، 70 شخصيت


 در این کار حدود شصت- هفتاد شخصیت داشتم که تنها انتخاب اسم هم برای آنها وقت گیر بود، چه رسد به شخصیت‌پردازی‌شان که دیگر جای خود داشت. در خصوص دیالوگ‌ها هم سعی می‌کردم ابتدا مفهوم حرف‌های‌شان را بنویسم، یعنی آن چیزهایی را که ارزش کلامی ‌داشتند وارد فیلمنامه کنم‌ و بعد در فرصت دیگری روی آنها کار کنم.



 ساخت دكور شهرك سينمايي در ايتاليا


بعد از آماده سازی متن، براساس تحقیقاتم به ایتالیا مسافرت كردم تا مقدمات طراحی شهرک سینمایی را فراهم کنم. در ایتالیا انواع دکور را از نظر زیربنایی بررسی کردم و با بهترین متخصصان اين حوزه تماس گرفتم. از آنجايي که انجام این کار بر عهده من بود به عنوان یک پروژه شخصی با متخصصان قرارداد بستم، زیرا اگر متوجه می‌شدند طرف قرارداد آنها تلویزیون دولتی است قيمت را بالا مي‌بردند.

نهايتا ماكت شهرك براساس عكس‌هاي جمع‌آوري شده در ایتالیا شكل گرفت. این عکس‌ها از مناطق مختلف کشور تهیه شده بود. بخشی از دکور متعلق به شهر تبریز(یک تکه از خیابان شاه‌آباد) بود و بخش‌هاي ديگر از خیابان لاله‌زار و موتیف‌هایی که در داخل ساختمان‌های قدیمی ‌باقی مانده بود به دست آمده بود.



 پيگيري روند هزار‌دستان بعد از انقلاب


10-15 روز پس از 22 بهمن 1357 کل این اقدامات به اتمام رسید بود. در آن زمان برای ادامه تولید کار سه پیشنهاد به مسئولان تلویزیون دادم. آنها که از حسن نیت من مطلع بودند، گفتند تمایل دارند تا تولید این سریال ادامه پیدا کند اما در شرایط فعلی فرصت تصمیم‌گیری نیست. از من خواستند برنامه ديگري آماده کنم تا هر چه سریع‌تر امكان پخشش از تلويزيون وجود داشته باشد.

من هم شروع به كار كردم و از دل سریال «سلطان صاحبقران» دوفیلم سینمایی «ميرزا رضا» و «اميركبير» بيرون آوردم. بعد از مدتی مديران تلویزیون اعلام كردند كه تمایل بسیاری به ساخت مجموعه «‌جاده ابریشم» دارند اما شرط كردند كه قبل از توليد، متن را بخوانند. از آنجایی که به تصویب کار امیدوار بودم، شروع كردم به جمع‌آوري مايحتاج كار. وسایل صحنه را از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین قطعه با هزینه شخصی خودم خریدم. بعد هم ساختمان سه یا چهار طبقه‌ای تهیه کردم و تمام آن را پر از اثاثیه کردم!



 شهرك سينمايي از كجا پيدا شد؟

هنگام تولید هزاردستان فكر مي‌کردم آن آخرين سریال تلویزیونی‌ام باشد براي همين تمام توان و نیرویم را برای تولید آن گذاشتم. پس از فراهم شدن لباس و وسایل صحنه نوبت به ماکت و اجراي دکور رسید. برای ساختن شهرک سینمایی تلاش کردم جایی را انتخاب کنم که بعدها بشود آن را گسترش داد. نباید درانتخاب خطر می‌کردم. اگر ما زمینی به وسعت 120 هزار متر داشتیم، می‌توانستیم ایده‌آل‌های‌مان را در آن پیاده کنیم.

مدتی طولانی به دنبال چنین مکانی گشتم و نهايتا نزدیک اتوبان تهران–کرج، جاي مناسبي پيدا كردم. تصادفا بعد از تحقیق فهميدم این زمین در تملک تلویزیون است. دو سالي براي سر و سامان دادن آن زمان صرف كرديم تا نهايتا به شهرك سينمايي به شكل و شمايل امروزي رسيديم.



وقتي ليلا پدرش را نشناخت

همسر علي حاتمي، روايت جالبي از دوران توليد «هزار دستان» دارد؛ زماني كه همسرش او و ليلا را تنها گذاشته بود تا در فرانسه، به تنهايي روي فيلمنامه اين سريال وقت بگذارد

وقتي ليلا پدرش را نشناخت!
 

دوره توليد هزار دستان، براي زهرا حاتمي، همسر زنده ياد علي حاتمي هم پر از تلاش و خاطره بوده. از سفر علي حاتمي به فرانسه براي نوشتن سريال گرفته تا سكوت چند روزه زهرا و ليلا براي به‌هم نخوردن حواس او و ... همگي باعث شده تا هزار دستان، به يكي از بخش‌هاي مهم زندگي آنها تبديل شود. او هنوز هم بعد از تمام اين سال‌ها معتقد است در حق سريال همسرش كم لطفي شده و سانسورهاي شديد، ساختار كار او را به‌هم زده است. زهرا حاتمي سال 82 با روزنامه باني فيلم، مصاحبه مفصلي انجام داد و درباره حال و هواي آن دوران توضيحات جالبي داد. مشروح اين مصاحبه را بخوانيد.



 سانسور، هزار دستان را ناقص كرد

روند ساخت سریال هزار‌ دستان درست پس از پایان تولید و پخش سریال «سلطان صاحبقران» آغاز شد. البته قصه اولیه چیز دیگری بود ولی به دلایل شرایط موجود، داستان آن کلی تغییر کرد. تغییر اسم «جاده ابریشم» هم به دلیل شباهت اسمی ‌آن با مجموعه مستند« جاده ابریشم» بود. علی معمولاً چند اسم برای کارهایش در نظر می‌گرفت و از بین آنها یکی را انتخاب مي‌كرد.

برای این کار هم چند اسم از جمله «طهران روزگار نو » و «هزار دستان» مدنظرش بود که در نهایت « هزار دستان» را انتخاب کرد. اما در کل، داستان این سریال به طور کامل در سانسور تغییر کرد. می‌توان گفت آنچه پخش شد یک چیز ناقصی از «هزار دستان» علی بود. این سریال در پخش چنان دچار تغییر شد تا جايي که در بسیاری از جاها مفهوم قصه هم معلوم نبود. همین مسئله باعث شد مخاطب نتواند روابط بین آدم‌هاي قصه را درک کند.



 غريبه بودن علي حاتمي براي ليلا


علی روزی که به فرانسه رفته بود سرش را تراشید و چهره‌اش را کاملاً تغییر داد تا مجبور شود در خانه بماند. قیافه او در آن زمان آن قدر تغییر کرده بود که وقتی لیلا، علی را دید، او را نشناخت. همان زمان هوای فرانسه خیلی گرم شده بود. علی هر بار که به من زنگ می‌زد از گرمای هوا گلایه می‌کرد.

به هر حال همسر یک نویسنده بودن خیلی سخت است. من به خاطر عشقی که به این کار و همسرم داشتم و نبوغی که در او می‌دیدم تمام این سختی‌ها را تحمل می‌کردم. گاهی اتفاق می‌افتاد 24 ساعته و حتی یک هفته در خانه سکوت حکمفرما بود تا او بتواند کارش را انجام دهد.



 علی گریم را وارد ایران کرد

علی از جمله کارگردان‌هایی بود که گریم را وارد سینمای ایران کرد. این نکته‌ای است که استادان گریم ایران از جمله جلال معیریان و عبدالله اسکندری هم به آن اذعان دارند. او اهمیت زیادی به گریم می‌داد و برای رسیدن به گریم بهتر، تلاش زیادی مي‌كرد. بنابراین حاضر نمی‌شد بازیگر با گریم ساده جلوی دوربین برود؛ روشی که در سینمای قبل از انقلاب مرسوم نبود.

قرار بود براي اين سریال از كمك گریمورهای خارجی استفاده شود  اما چون آنها به دلیل جنگ به ایران نیامدند تمام کار به گریمورهای تازه‌کار ایرانی محول شد. در آن زمان هم کسی حاضر نمی‌شد چهار ساعت زیر گریم برود. به خصوص خانم‌ها که مدت گریم‌شان طولانی‌تر بود. من هم چون می‌دانستم کسی حاضر به پذیرش این کار نیست آن را قبول کردم.

البته این گریم‌ها راجع به شخصیت‌های مجموعه نبود، بلکه بیشتر به صورت گریم مرد و زن جوان یا مرد و زن پیر و ریش و سيبیل روی چهره‌ها تست زده می‌شد  و از 14 سالگی تا کهولت را در بر می‌گرفت، این کار نوعی آموزش گریم بود که روی صورت من و علی تست می‌خورد.

وقتي ليلا پدرش را نشناخت!
 

 



 ساخت شهرک سینمایی با چهار میلیون تومان

علی هنگام ساخت «سوته دلان» با گروهی به نام «کورنتا» آشنا شد و چون می‌خواست تمام بخش‌های «هزار ‌دستان » کیفیت قابل قبولی داشته باشد، پیشنهاد آماده‌سازی دکور این مجموعه را با آنها در میان گذاشت. علی دوست داشت در اینجا هم مانند آنچه در آمریکا، روسیه و ایتالیا دیده بود، شهرک سینمایی داشته باشیم. براي همين تصمیم گرفت این شهرک را بسازد.

 مراحل ساخت اين شهرك از سال 57 آغاز شد. علی شهرک سینمایی را با چهار میلیون ساخت. طی این چند سال این قیمت به چند برابر رسید. وقتی با مسئولین تلویزیون صحبت کردیم، متوجه شدیم زمین متعلق به تلویزیون بوده  ولی مدیران خبری از وجود آن نداشتند و نمی‌دانستند که چنین زمینی هم در تملک تلویزیون است. متاسفانه بعد از فوت علي خيلي در حقش كم‌لطفي شد. مثلا قرار بود اسم شهرک سینمایی به اسم « شهرک علی حاتمی‌ »  باشد اما هيچ وقت اتفاق نيفتاد.



 تمام نقشم در سریال قیچی شد


من در این سریال نقش «امینه اقدس» را بازی می‌کردم. امینه اقدس در بورس سالانه خان مظفر برنده می‌شود و به عنوان شاگرد اول به تهران مي‌آيد. در ادامه هم به خاطر هوش و ذکاوتش مورد توجه قرار می‌گیرد و به عنوان همکار و همراه خان مظفر در کنار او می‌ماند. اما آنقدر سریال دچار سانسور شد که این صحنه‌ها دیده نشد. یکسری از صحنه‌ها هم اصلاً گرفته نشد. این دختر شخصیت دوگانه‌ای داشت و تحت تاثیر خان مظفر قرار می‌گرفت.

 به همین دلیل به عقد پسرش در آمد. خان مظفر توسط امینه اقدس تمام کارهایش را در پس پرده انجام می‌داد. در واقع این شخصیت رابط میان مردم، حکومت و خان مظفر بود و خان مظفر تمام خواسته‌هایش را توسط او محقق می‌کرد. شخصیت خان مظفر هم خوب پرداخت شده بود  اما آن قدر قیچی خورد که دچار سردرگمی ‌شد.

 




ارسال توسط reza

حميد گودرزي زن‌ ذليل است؟

 
عادت كرده‌ايم كه هرچندوقت‌ يك‌بار منتظر يك سريال پرسروصدا از او باشيم. بازيگري كه بعد از درخشش در سريال «مسافري از هند» خيلي‌ها روي آينده روشن و اقبال بلندش در سينما و تلویزیون شرط مي‌بستند. اما به جز حضور در فيلم مجنون ليلي، اتفاق ديگري نيفتاد.
 




مجله ایده آل:  عادت كرده‌ايم كه هرچندوقت‌ يك‌بار منتظر يك سريال پرسروصدا از او باشيم. بازيگري كه بعد از درخشش در سريال «مسافري از هند» خيلي‌ها روي آينده روشن و اقبال بلندش در سينما و تلویزیون شرط مي‌بستند. اما به جز حضور در فيلم مجنون ليلي، اتفاق ديگري نيفتاد. اينكه بخت با او يار نبوده يا هر دليل ديگري چيزهايي نيست كه بخواهيم حالا موشكافي‌شان كنيم. او دوباره با سريال «زمانه» برگشته تا يك تلنگر ديگر براي همه آنهايي باشد كه در تمام اين سال‌ها حميد گودرزي و بازي‌هايش را دنبال كرده‌اند. يك بهانه خوب براي گپ و گفت با بازيگري كه بيشتر از هرچيز ديگري اين‌بار از زندگي شخصي و روحياتش مي‌گويد. چيزهايي كه شايد تا حالا از زبان او نشنيده بوديد.

حمید گودرزی را به خاطر پول کشتند!

چند سال است كه بازيگري را شروع كردي؟

از سال 74 با سريال «داني و من»

 چند وقت است كه ازدواج كردي؟

7سال است.

 شنيده‌ايم كه حميد گودرزي زن‌ذليل است؟

بله (مي‌خندد).

 از شوخي گذشته چقدر از خانمت حساب مي‌بري؟

به هر حال وقتي متاهل مي‌شوي و ازدواج مي‌كني، بايد از همسرت حساب ببري. بالاخره زندگي‌ات شده است «ما» و ديگر «من» وجود ندارد. من كوچك‌تر از آن هستم كه بخواهم نصيحت كنم اما فكر مي‌كنم ما جوان‌ها بايد حد وسط را داشته باشيم تا زندگي مشترك‌مان ادامه‌دار و بنيان آن محكم شود. فكر مي‌كنم بايد توقع‌هاي بيجا را در زندگي مشترك دور كرد.

يعني معتقدي تقسيم كردن زندگي بين زن و شوهر به نفع آنهاست؟

بله. به نظرم زن و شوهر در زندگي مشترك بايد توانمندي‌هاي يكديگر را بشناسند و نسبت به آن توانمندي‌ها از هم انتظار داشته باشند. اين مسئله باعث مي‌شود، زندگي‌ها دوام پيدا كند.

مردم نقش منفي را تف و لعنت مي‌كنند

 به نظر مي‌آيد جديدا به ژانر طنز علاقه پيدا كرده‌اي آيا مي‌خواهي در اين ژانر بازي را ادامه دهي؟

براي من فرقي نمي‌كند در چه ژانري بازي كنم؛ چه كمدي، چه ملودرام. اما فقط نقش مثبت بازي مي‌كنم. در كل بازي در نقش منفي را نمي‌پذيرم چون مردم كاراكترهاي منفي را دوست ندارند.

يعني تا به‌حال نقش منفي بازي نكردي؟

نه خدا را شكر. فقط در سريال «مسافري از هند» نقشم كمي منفي به نظر مي‌رسيد اما در نهايت آن نقش را تبديل به جوان متعصبي كردم كه روي خانواده‌اش تعصب دارد. در مملكت ما اينطور جا افتاده است كه اگر كسي نقش منفي بازي كند، مردم تا آخر كار، او را نفرين مي‌كنند. خود من هم همين‌طور هستم از دست نقش منفي‌ها حرص مي‌خورم به خصوص وقتي كه بازيگر، آن نقش را خوب بازي نكرده باشد. يادم مي‌آيد در يك فيلم از گاوصندوق پدرم دزدي كردم، چشم‌تان روز بد نبيند از فرداي آن روز هر كسي من را مي‌ديد مي‌گفت، آقاي گودرزي از شما بعيد بود (مي‌خندد).

دستمزدم را ندادند، من را كشتند

ماجراي بازي تو در سريال «قلب يخي» چه بود؟ چرا يكدفعه از فيلم حذف شدي؟


وقتي در سريال «قلب يخي» شروع به بازي كردم، متوجه شدم بعضي از دوستان قصد دارند از من سوءاستفاده‌هايي كنند كه اين مسئله منجر به به‌هم‌خوردن رابطه من با آنها و ايجاد دعوا و مشكل شد. همين مشكل باعث شد داستان سريال را تغيير دهند و زودهنگام در سريال كشته شوم. اگر دقت كنيد اين سريال تنها كاري است كه من يكدفعه از آن حذف مي‌شوم (مي‌خندد).ناگفته نماند منشا بيشتر مشكلات من با آن گروه، مشكلات مالي بود. به هر حال كار كردن و رفاقت دوطرفه است اما انگار در مورد آن رابطه اين اتفاق نيفتاد. به من گفتند، نه‌تنها دستمزدت را پرداخت نمي‌كنيم بلكه تو را مي‌كشيم، ديگران هم حرف اضافه بزنند آنها را هم مي‌كشيم (البته در سريال) خلاصه اين مسائل تمام شد. سري دوم «قلب يخي» ساخته شد. من ديدم دوباره عكس من روي پوستر فيلم هست. من از همين جا اعلام مي‌كنم من در قلب يخي دوم بازي نكرده‌ام و هرگونه عكس و اسمي كه در اين سريال از من زده شده است به دليل فروش سي‌دي‌هايشان است. اين كار فرهنگي نيست. روي جلد سي‌دي عكسي باشد كه داخل پكيج، خبري از آن فرد نيست. ما اگر مدعي هستيم كار فرهنگي انجام مي‌دهيم و به هنرمندان‌مان ارزش مي‌گذاريم نبايد اين كار را انجام دهيم.

حمید گودرزی را به خاطر پول کشتند!

دستان شكيبايي را بوسيدم

من از علاقه‌مندان خسرو شكيبايي بودم. افتخار اين را داشتم كه دست ايشان را ببوسم و اولين كسي بودم كه همراه با بيژن‌بنفشه‌خواه صداي ايشان را بازي كردم. مدت‌ها تمرين كردم كه بتوانم صداي ايشان را دربياورم.

شاگرد استاد نوري بودم

 شنيده‌‌ام مي‌خواهي در يك گروه موسيقي بخواني. درست است؟

يك صحبت‌هايي كرده‌ايم. هنوز مشخص نيست كه اين اتفاق بيفتد يا نه. من به خوانندگي علاقه دارم اما فكر مي‌كنم بايد نگاهت به هنر عميق باشد اگر مي‌خواهي خواننده باشي يا بازيگر بايد خيلي جدي حرفه مورد علاقه‌ات را دنبال كني. فكر نكنيم كار هنري شوخي است و جا پاي يكديگر نگذاريم. من در 17سالگي به كلاس‌هاي سولفژ مي‌رفتم، شاگرد استاد نوري هم بودم، دوره‌هاي آقاي راست‌گفتار را هم گذرانده‌ام. در واقع الفباي ابتدايي موسيقي را ياد گرفتم.

همسرم پولدار است!

 باتوجه به اينكه رشته تحصيلي‌ات كارگرداني است، تصميم نداري كارگرداني را هم تجربه كني؟


فعلا تصميم ندارم. دوست دارم وقتي پخته‌تر كه شدم و تجارب بيشتري به دست آوردم سراغ كارگرداني بروم. فكر مي‌كنم وقتي مي‌خواهي در مقام كارگردان ظاهر شوي بايد حرفي براي گفتن داشته باشي. يك حرف جديد كه قبلي‌ها نزده باشند و ارزش مطرح شدن داشته باشد.

هيچ‌وقت غم نان باعث شد در كاري كه دلت نمي‌خواهد بازي كني؟

نه، ‌هيچ وقت

يعني كسب و كار ديگري داري؟


نه. وضع مالي خانمم خوب است (مي‌خندد).

يعني داماد سرخانه‌اي؟

نه، داماد سرخانه چيست؟! از نظر من در سينماي ايران در طول سال يك تا 3 فيلم خوب ساخته مي‌شود، يعني 99درصد فيلم‌هاخوب نيست. از كجا معلوم اين 3 فيلم خوب در خانه من را بزند. كسي هم نيستم كه بروم سراغ كارگردان‌ها و بگويم لطفا اين نقش را به من بدهيد.

حمید گودرزی را به خاطر پول کشتند!


اسپيکر سرخودم

يعني مي‌گويي اين اتفاق‌ها در سينماي ما پيش مي‌آيد؟ و بازيگرها بايد دنبال نقش بدوند.

بله، من رودربايستي ندارم. در برنامه هفت آقاي جيراني هم بارها گفتم مي‌خواهم بيايم و حرف‌هايم را بازگو كنم اما متاسفانه اين فرصت پيش نيامد. در سينما يا بايد وارد يك باند و گروه شوي يا تنها بماني. من جزو كساني هستم كه بدون باند و گروه خاصي كارم را ادامه دادم. در واقع هميشه خودم اسپيكر سرخود بودم.

البته اين اتفاق خوبي است كه تو روي پاي خودت ايستادي و تنها حامي تو خانواده‌ات بودند. واقعيت هم اين است كه وقتي خانواده تو همراهت هستند و از تو حمايت مي‌كنند تو با دلگرمي بيشتر كارت را ادامه مي‌دهي و نتيجه‌اش مي‌شود حميد گودرزي كه مردم كارهايش را دوست دارند.

بله، اول به خدا تكيه مي‌كنم و بعد خانواده‌ام و دوستان خوبي كه ياري‌ام مي‌كنند.

ترسيدم بيني‌ام صدمه ببيند،  بوكس را كنار گذاشتم

تو با اين روحيات لطيف و عاشقانه‌اي كه داري، چطور شد از بين رشته‌هاي ورزشي سراغ بوكس رفتي؟

من 3 ماه دوره بوكس ديدم. به دليل بازي در سريال «مسافري از هند» اين دوره را گذراندم. اما خيلي زود اين رشته ورزشي را كنار گذاشتم و ترس اين را داشتم كه بيني‌ام صدمه ببيند و آروزهايم به باد برود. اما اهل ورزش هستم هيچ‌كس در پينگ‌پنگ حريف من نمي‌شود، در فوتبال گل كوچك هم حرفه‌اي هستم، در تيراندازي و شنا هم مي‌توانم با دوستان رقابت كنم. فقط سواركاري را تجربه نكردم، به اين دليل  كه مي‌ترسم از روي اسب بيفتم و دنده‌هايم صدمه ببيند.

به نظر مي‌آيد خيلي به سلامتت توجه مي‌كني؟

دقيقا اينطور است. نه به اين دليل كه بازيگرم بلكه فكر مي‌كنم همه بايد با ورزش و رسيدي به خود، مراقب طول عمرمان باشيم.

كتاب‌هايم را فروختم، چاقاله بادام گرفتم

در كودكي‌ام بچه شر و شيطاني بودم. يادم مي‌آيد فصل بهار بود و گوجه‌سبز تازه به بازار آمده بود. به پدرم گفتم برايم گوجه‌سبز بخر اما نخريد. من به مدرسه رفتم و دوستي داشتم به اسم روحي. به من گفت اگر كتاب‌هايمان را به او بدهيم آنها را به شكل قيف درمي‌آورد و در عوض آن به ما يك سير گوجه‌‌سبز مي‌دهد. من هم كتاب‌هاي علوم، رياضي و ديكته‌ام را به او دادم. دوستم نامردي كرد و گفت تعداد كتاب‌هايت كم است به جاي گوجه‌سبز، چاقاله بادام به من داد. خلاصه جاي شما خالي آن شب يك كتك مفصل خوردم.

دعا می‌کنم پرچم ایران همیشه بالا باشد

در زندگي‌ات چقدر دعا مي‌كني؟ منظورم اين است كه آدم معتقدي هستي؟

اگر خدا قبول كند خيلي دعا مي‌كنم. به نظرم كسي كه معتقد نيست اصلا انسان نيست. هر كسي بايد در زندگي به چيزهايي معتقد باشد. عقيده دارم نبايد به كسي كه به چيزي اعتقاد ندارد، اطمينان كرد. چنين كسي را نبايد به خانه‌ات راه بدهي و بايد از اين طيف افراد دوري كرد.

وقتي زندگي‌ات دچار مشكل مي‌شود چطور با خدا راز و نياز مي‌كني؟

اول مي‌خواهم چيزي كه صلاح من است برايم پيش بيايد. چند وقت پيش رباط پايم پاره شد و همين مسئله باعث شد چند وقتي كار نكنم. دچار ترديد و دودلي شده بودم كه نكند فراموش شده‌ام. همان زمان از خدا خواستم هرچه صلاح من است برايم پيش بيايد و همين‌طور هم شد. در كل دعاي هميشگي‌ام اين است خدايا پرچم ايران و ايراني هميشه بالا باشد.

 




ارسال توسط reza
خلاص داستان + نقد و بررسی امیر قادری

فیلم آرگو و همه خیر و شر آمریکایی اش

 
فیلم آرگو آخرین ساخته‌ی بن افلک، یکی از مهم‌ترین این محصولات سینمایی است که به تازگی دو جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را هم دریافت کرد . فیلمی که به دوران پرتنشی از روابط میان ایران و آمریکا می‌پردازد.
 

 کافه سینما: امسال تصویر دنیای سیاست در قاب سینما از همیشه پررنگ‌تر است و "آرگو" آخرین ساخته‌ی بن افلک که اکران جهانی‌ هم داشت، یکی از مهم‌ترین این محصولات سینمایی است که به تازگی دو جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را هم دریافت کرد . فیلمی که به دوران پرتنشی از روابط میان ایران و آمریکا می‌پردازد و بخش اعظمی از داستان آن در تهران می‌گذرد. واکنش‌های مثبت منتقدان هم انتظارات را نسبت به این فیلم مهم سال 2012 افزایش داده‌است.

خلاصه داستان:

در 13 آبان 1358 و هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان ایرانی، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا از مهلکه فرار می‌کنند و در سفارت‌خانه‌های کاندا و سوئد پنهان می‌شوند. دولت و سازمان‌های امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمی‌دانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایده‌ای دور از ذهن را مطرح می‌کند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را به‌عنوان عوامل پشت صحنه‌ همراه با خود از ایران خارج کنند!


 

برای این منظور CIA فیلم‌نامه‌ی تخیلی "آرگو" را انتخاب می‌کند. ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانه‌ای می‌گذرد آن هم در زمان همه‌گیر شدن تب "جنگ ستارگان"، کاملا طبیعی به نظر می‌رسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشین‌های مناسب وارد تهران می‌شوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر می‌شود.

 


ادامه مطلب...

ارسال توسط reza

مهم ترین آلبوم های موسیقی پایان سال 91

 
روزهای پایانی سال یکی پس از دیگری سپری می شوند و گروه های موسیقی فرصت زیادی برای ارائه آثار خود در سال 91 ندارند. طی چند روز گذشته آثار موسیقایی مختلفی به بازار عرضه شد که باز هم پوسترهایشان چهره سوپرمارکت ها و مراکز فرهنگی کشور را تغییر داد
 


تماشا: روزهای پایانی سال یکی پس از دیگری سپری می شوند و گروه های موسیقی فرصت زیادی برای ارائه آثار خود در سال 91 ندارند. طی چند روز گذشته آثار موسیقایی مختلفی به بازار عرضه شد که باز هم پوسترهایشان چهره سوپرمارکت ها و مراکز فرهنگی کشور را تغییر داد. این گزارش سعی کرده به بعضی از این آلبوم ها نگاهی گذرا داشته باشد:

سوگ سپید – بی کلام

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی هم می توانند، این روزها آلبوم «سوگ سپید» را بشنوند. «سوگ سپید» اثری بی کلام و جدیدترین کار حسین پرنیا است. حسین پرنیا در این اثر سنتور نواخته و پژمان پرنیا او را با ساز تنبک همراهی کرده است. «سوگ سپید» به زنده یاد فرامز پایور تقدیم شده است و قطعاتی از این هنرمند در گذشته با نگاهی جدیدتر در آن گنجانده شده است. مقدمه ابوعطا، «ابوعطایی»، «خیزران»، «سیاه مشق»، «چلیپا»، خاتمه ابوعطا، مقدمه همایون، «سوگ سپید» و چهار مضراب همایون قطعات این اثر موسیقایی هستند.



سرنای نوروز – رستاک

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

اگر ترجیح می دهید، این روزها موسیقی شاد و با حال و هوایی نوروزی گوش دهید، آلبوم «سرنای نوروز» به تازگیج از سوی گروه «رستاک» منتشر شده است. فرزاد و بهزاد مرادی خوانندگان این آلبوم هستند و محوریت این آلبوم فصل بهار است. حوزه اصلی فعالیت رستاک موسیقی اقوام ایران است و در آلبوم جدیدش قطعاتی از فارس، مازندران، بوشهر، کرمانجی و موسیقی قشقایی شنیده می شود. پیران مهاجر (عود و سازهای کوبه ای)، یاور احمدی فر (دف، دایره، دهل)، محمد مظهری (کمانچه)، سارا نادری (دوتار، ناقاره، تنبک، دوتار)، نگار اعزازی (دف و دایره)، دانوش اسدپور (سنتور)، یاسر نوازنده (سرنا، لبک، نی انبان) و ... از اعضای گروه «رستاک» هستند.



فرکانس – احسان حق شناس

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

مخاطبان موسیقی پاپ می توانند این روزها آلبوم «فرکانس» احسان حق شناس را بشنوند. احسان حق شناس در این آلبوم که آن را در خارج از کشور و در کمپانی 20HZ تولیدو ضبط کرده، از وجود هنرمندانی چون شهاب رمضان، امیر طبری و امیر یگانه بهره برده است و تمامی ترانه های آلبوم این خواننده نیز توسط «فرید احمدی» سروده شده است. فضای آثار این خواننده در آلبوم جدیدش، بیشتر فضایی مدرن و الکترونیک است.



خاطرات مبهم – رضا یزدانی

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

«خاطرات مبهم» عنوان جدیدترین اثر رضا یزدانی است که چندی پیش در بازار موسیقی عرضه شد. کارن همایونفر که او را بیشتر با موسیقی فیلم هایش می شناسند، در آهنگسازی و تنظیم این اثر رضا یزدانی را همراهی کرده است. قیصر امین پور، اندیشه فولادوند، احسان گودرزی، حسن علیشیری، علیرضا باران و علی کمارجی نژاد، هنرمندانی هستندکه اشعار و کلامشان توسط رضا یزدانی خوانده شده است.

همچنین، بابک صفرنژاد (هارمونیکا)، علی جعفری پویان و میثم مروستی (ویلن)، کارن همایونفر (پیانو)، میلاد عدل (گیتار الکتریک و آکوستیک)، رضا یزدانی (گیتار الکتریک)، آرش زمانیان (گیتار باس)، فیروز ویسانلو (گیتار کلاسیک، اسپانیش و آکاردئون) و محمد خرمی نژاد (درامز) در «خاطرات مبهم» ساز زده اند.



در گذر زمان – گروه آفتاب


«در گذر» نیز عنوان یکی از جدیدترین آلبوم ها در ژانر موسیقی کلاسیک ایرانی است. این اثر با آهنگسازی محمدرضا فیاض همراه است و گروه «آفتاب» آن را اجرا کرده است. در دفترچه سی دی به قلم محمدرضا فیاض آمده است: «قسمت اول این مجموعه به محوریت سه گاه در پاییز 1374 نوشته شد و در تابستان 1375 در تئاتر شهر تهران با اجرای گروه «آفتاب» امکان اجرای صحنه ای یافت؛ و قسمت دوم آن با محوریت همایون در زمستان 1375 به نگارش درآمد و شرایط اجرای صحنه ای آن به هزار و یک دلیل هیچ وقت فراهم نشد؛ با این حال کل مجموعه در تیرماه 1376 به پشتیبانی موسسه ماهور در استودیو پاپ ضبط و در زمستان همان سال به عموم عرضه شد.»

این یادداشت می افزاید: «انتشار مجدد درگذر بعد از همه سال می تواند فرصت مغتنمی باشد، برای بازخوانی نقادانه آن و ارائه یک جمع بندی انتقادی از نوعی نگرش خاص در مورد امکانات آهنگسازی در موسیقی ایرانی؛ نگرشی که اگر هیچ گاه چندان شایع نبوده، اما به هر حال به قول دوست ارجمندم دکتر ساسان فاطمی همچون «وسوسه»ای گریبان برخی را رها نکرده است.

منطقی تر آن می بود که کسی جز من به ارزیابی انتقادی در گذر بنشیند و ناکامی ها یا کامیابی های احتمالی آن را در معرض دید بگذارد. البته داوری در مورد شکست یا موفقیت یک کار هنیری موضوعی است بسیار نسبی و مناقشه پذیر؛ با اینحال یک فاصله پانزده ساله این خوش بینی را در آدمی برمی انگیزد که بتواند به صورتی عینی منتقد خود باشد.»

 




ارسال توسط reza