هر ماه 7 هنرمند نقاب در خاک کشیدند

 
سال ۹۱ برای اهالی فرهنگ و هنری سال چندان خوبی نبود. از ابتدای سال ۹۱ تا امروز87 چهره‌ی فرهنگی، هنری و ادبی روی در نقاب خاک کشیده‌اند و در این میان سهم سینما و تا‌تر از همه بیشتر بوده است.
 

خبرگزاری ایلنا:  سال ۹۱ برای اهالی فرهنگ و هنری سال چندان خوبی نبود. از ابتدای سال ۹۱ تا امروز87 چهره‌ی فرهنگی، هنری و ادبی روی در نقاب خاک کشیده‌اند و در این میان سهم سینما و تا‌تر از همه بیشتر بوده است.

در این میان درگذشتگان نبود افرادی همچون حمید سمندریان، همایون خرم، ایرج قادری، جلال ذوالفنون، شاپور قریب، علی کسمایی، فهیمه راستکار، جاهد جهانشاهی، فریده لاشایی و مسعود بهنام... برای علاقمندان جامعه هنر دردناک‌تر بود.


 در سال 1391، 31 هنرمند سینما و تئا‌تر، ۱۶ هنرمند عرصه موسیقی، ۱۸ هنرمند عرصه هنر‌ها تجسمی، ۶ نویسنده حوزه ادبیات و ۷ منتقد و پژوهشگر هنر درگذشته‌اند.

اسامی هنرمندانی که در طی سال ۹۱ در گذشته‌اند باتوجه به رشته‌های هنری به شرح ذیل است:

هنرمندان درگذشته عرصه سینما و تئا‌تر(بازیگر، مدیرتولید، دوبلور، ‌کارگردان) 31 نفر


اردشیر ایران‌نژاد(مدیرتولید)، امیر بدر طالعی(بازیگر)، امیر هوشنگ قطعه(دوبلور)، ایرج قادری(کارگردان)، ایرن زازیانس(بازیگر)، ‌ایلوش خوشابه(بازیگر)، بهروز مسروری(بازیگر)، پروین دخت یزدانیان(بازیگر)، حمید سمندریان(کارگردان)، رضا حاجیان(بازیگر و بدلکار)، رضا مشایخی(تعزیه خوان)،ستار داداش‌پور(بازیگر)،شاپور قریب(کارگردان)، عبدالله بوتیمار(بازیگر)،علی کسمایی(دوبلور)،علی نجفی(متصدی لابراتوار)، ‌فاطمه طاهری(بازیگر)، فهیمه راستکار(بازیگر و دوبلور)، قاسم اصغری(طراح و مجری صحنه)، مجید میرزاییان(بازیگر)، ‌محمدحسن نوروزی(مدیر تدارکات)، مسعود بهنام(صدابردار)، مسعود فقیه(هنرمند تئا‌تر)، منوچهر اخضرپور(بازیگر و بدلکار)، مهدی کیخایی(بازیگر تئا‌تر)، میرمحمد تجدد(بازیگر)، نادیا دلدارگلچین(بازیگر)، ‌نعمت اسعدالهی(بازیگر)، هدیش بیگدلی شاملو(هنرمند جلوه‌های ویژه سینما)، ‌حمید حمزه ابیازنی(بازیگر و کارگردان) و محمد باباوند(بازیگر تئاتر).


 

هنرمندان درگذشته عرصه موسیقی (آهنگساز، خواننده، نوازنده، رهبر ارکستر) ۱۶ نفر

اکبر لقا(خواننده)، امیرحسین ملک(نوازنده ویولون)، بهرام سارنگ(خواننده)، حسن کسایی(نوازنده نی)، ‌حسین سمندی(دوتانواز)، سراجدین باشقره(موسیقی ترکمن)، عبدالله سرور احمدی(دوتار نواز)، ‌فرج اله امینی(دوتارنواز)، ‌فریدون پوررضا(خواننده گیلکی)، قاسم جبلی(خواننده)، ‌محمد بیگلری‌پور(آهنگ ساز)، محمدرضا روح بخش(نوازنده تئا‌تر)، محمدرضا گرگین‌زاده(آهنگ ساز)، ‌محمدعلی شرفایی(خواننده و نوازنده)، ‌ملاغلامحسین افکاری(موسیقی محلی قوچان) و همایون خرم(آهنگ ساز).

هنرمندان درگذشته عرصه‌ هنرهای تجسمی(خوشنویس، نقاش) ۱۸ نفر

اباصلت صادقی(خوشنویس)، بهمن یوسفیان(عکاس)، بیژن نعمتی شریف(نقاش و مجسمه ساز)، جمال‌الدین خرمی‌نژاد(نقاش)، جهانبخش صادقی(نقاش)، شهریار سرمست(گرافیست)، فخری گلستان(سفالگر)، فریده لاشایی(نقاش)، کامران شاهین فر(معمار)، محمد فراهانی(نقاش)، ‌ محمدفواد نجف‌زاده خویی(عکاس)، محمود جوادی‌پور(نقاش)، منصوره حسینی(نقاش)، مهتاب نوروزی(سوزن دوز)، ‌هوشنگ زرافشان(عکاس)، ‌هوشنگ صانعی(معمار)، بهروز احمدی(معمار) و ادیک نیازی(نقاش).

نویسندگان، شعرا و ادبای درگذشته ۶ نفر

اصغر الهی(نویسنده)، اصغر حاج حیدری(شاعر)، حسن احمدی گیوی(نویسنده و ادیب)، ‌خلیل عمرانی(شاعر)، ‌سیدامیر محمود انوار(ادیب و نویسنده)، محمود گلاب دره‌ای(نویسنده)،

منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران درگذشته ۷ نفر

ایرج زهری(منتقد تئا‌تر)، پرتو اشراق(مترجم و پژوهشگر موسیقی)، جاهد جهانشاهی(منتقد تئا‌تر)، جمشید صداقت کیش(پژوهشگر هنر)، قمر آریان(پژوهشگر هنر)، مرتضی ثاقب فر(پژوهشگر) و نوشین دخت نفیسی(پژوهشگر هنر).

 




تاريخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:هنرمندان , مرگ,
ارسال توسط reza

مهران مدیری هم «قلب یخی» را احیا نکرد!

 
«قلب یخی دوباره جان می‌گیرد» این تیتر یکی از سایت‌های غیررسمی مرتبط با مجموعه «قلب یخی» است که در تازه‌ترین پست خود در تاریخ 3 اسفندماه خبر از آغاز توزیع سری نهم از فصل سوم این سریال در آینده نزدیک می‌دهد.
 

 مجله مهر: توقف تولید و توزیع مجموعه «قلب یخی» در شبکه نمایش خانگی باردیگر ثابت کرد تجربه سریال‌سازی برای توزیع در شبکه ویدئویی کشور تجربه شکست خورده و غیرقابل ترمیم است.

 «قلب یخی دوباره جان می‌گیرد» این تیتر یکی از سایت‌های غیررسمی مرتبط با مجموعه «قلب یخی» است که در تازه‌ترین پست خود در تاریخ 3 اسفندماه خبر از آغاز توزیع سری نهم از فصل سوم این سریال در آینده نزدیک می‌دهد. خبری که البته علی ‌اسدزاده در مقام پخش کننده این سریال در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر اعلام کرده بود و طبیعتاً باید منتظر تحقق آن می‌بودیم.

یک هفته از آن تاریخ گذشته است و هنوز خبری از سری نهم این سریال نیست. توزیع مجموعه به‌طور کامل متوقف شده‌است و اخبار غیررسمی هم کمتر نشانی از امیدواری برای از سرگیری توزیع آن در‌آینده نزدیک دارد.

عدم استقبال مخاطبان از این سریال که در دور جدید تولید و توزیع ترکیبی کم‌نظیر از ستاره‌های سینما را گردهم آورده بود و به تبع افت فروش شدید این مجموعه احتمالاً فشار اقتصادی غیرقابل توجیهی را متوجه تولیدکنندگان کرده و به همین دلیل ناگزیر از توقف تولید شده‌اند.

داستان از کجا آغاز شد؟

همه چیز از زمانی آغاز شد که تب استقبال از سریال‌های خارجی همچون "لاست" و "فرار از زندان" در میان مخاطبان ایرانی فراگیر شد و این تولیدات در شبکه غیررسمی توزیع محصولات فرهنگی گردش مالی حیرت‌انگیزی را به نام خودثبت کردند. همین اقبال هم جمعی از اهالی سینما و تلویزیون را به فکر انداخت که چرا از این ظرفیت خودمان بهره‌مند نشویم؟

این بود که طرح تولید و توزیع سریال در شبکه نمایش خانگی مطرح شد و برای این کار هم محمد حسین لطیفی و مهران مدیری پیش قدم شدند. حکایت مهران مدیری و مجموعه "قهوه تلخ" که امروز به حکایت بارها خوانده تبدیل شده‌است. حکایت لطیفی و مجموعه "قلب یخی" اما اندکی متفاوت است.


 

اثر ماندگاری که ماندگار نشد!

«اثری ماندگار از محمدسین لطیفی» این جمله‌ای بود که از همان نخستین قسمت توزیع شده از مجموعه «قلب یخی» روی بسته‌های آن خودنمایی می‌کرد و نشان می‌داد لطیفی تا چه اندازه بر روی کیفیت اثر خود وسواس به‌خرج داده و به حاصل آن ایمان دارد.

از مهمترین ویژگی‌های قسمت‌های ابتدای مجموعه هم عبور موکد از خطوط قرمز مرسوم در تولیدات تلویزیونی به‌ویژه در زمینه پوشش و آرایش بازیگران خانم و نیز خشونت و وحشت در برخی صحنه‌ها بود. خروجی این ترکیب تازه داستانی بود با محوریت فراماسونری که طبیعتاً باعث شد محتوای سریال هم برای مخاطبان کشش و جذابیتی دوچندان پیدا کند.

همه چیز به‌خوبی پیش می‌رفت تا اینکه در میانه تولید سری دوم مجموعه به ناگاه خبر رسید تهیه‌کننده کار به‌واسطه توزیع و کپی غیرمجاز سریال در شهرستان‌ها و نیز قرار دادن لینک دانلود آن بر روی برخی سایت‌ها غیرمجاز ورشکست شده‌است و امکان ادامه کار وجود ندارد.

هم‌زمان خبرهایی از اختلاف به‌وجود آمده میان تهیه‌کننده با نویسنده، کارگردان و نیز بازیگران در رسانه‌ها منتشر شد تا تردیدی باقی نماند که مجموعه اگر هم در فصل دوم به پایان برسد امیدی به تولید فصل سوم آن نیست.

تصور کنید داستانی چنین حساس درباره نفوذ گروه‌های ماسونی در ایران و نیز اقدامات عجیب و محیرالعقول این گروه در کشور به ناگاه در میانه راه نیمه تمام رها شود؛ فکر می‌کنید در صورت چشم‌پوشی از ضررهای مالی تحمیل شده به مخاطبان پیگیری که حال با داستانی نیمه تمام مواجه هستند می‌توان چشم بر ضررهای فکری و اعتقادی ناشی از داستان به سرانجام نرسیده فیلم پوشاند!؟

جالب اینکه در این مرحله نقل قول‌هایی هم از نویسنده فیلم‌نامه اولیه منتشر شد که تعطیلی پروژه را تبدیل به معما کرد. حامد عنقا به عنوان طراح و نویسنده این مجموعه مدعی شد که ممیزی ارشاد و برخی ممانعت‌ها در مسیر ادامه داستان مجموعه که بر پایه افشاگری علیه گروه‌های ماسونی بود، بی‌تأثیر نبوده‌است. این اظهارات در تعطیلات نوروز 91 رسانه‌ای شد، با واکنشی از سوی مسئولان ارشاد مواجه نشد و بعدها هم فراموش شد!

ادامه سریال با نویسنده، کارگردان و بازیگران تازه!

پس از توقف تولید مجموعه در پایان فصل دوم خبری از ادامه تولید نبود تا اینکه خبر رسید فصل سوم با کارگردان جدید، بازیگران متفاوت، نویسنده جدید و داستانی نو کلید خواهد خورد! برخی اخبار حتی حکایت از احتمال تغییر نام مجموعه هم داشت اما این اتفاق نیافتاد و فصل سوم با کارگردانی سامان مقدم و با حضور ترکیبی کم‌نظیر از بازیگران سرشناس از هدیه تهرانی و مهران مدیری گرفته تا رضا کیانیان، هانیه توسلی و رضا عطاران کلید خورد.


 

تهیه‌کننده "قلب یخی" برای فصل سوم حساب ویژه‌ای روی سوپراستارها باز کرده بود!

همانطور که انتظار می‌رفت این تغییر فاز نزدیک به 180 درجه‌ای در یک مجموعه با داستانی معین قطعاً نمی‌توانست مورد استقبال واقع شود و همین هم شد؛ توزیع فصل سوم از «قلب یخی»‌ با فضایی کاملاً متفاوت با دو فصل اول تا مجموعه هشتم ادامه پیدا کرد اما به‌ناگاه متوقف شد. امروز نزدیک به 3 هفته از موعد مقرر برای توزیع مجموعه نهم می‌گذرد و هنوز خبری از آن نیست.

ضرر 50 میلیاردی برای سینما!

برخی شنیده‌ها حکایت از افت تیراژ این مجموعه از یک میلیون پانصد هزار نسخه در فصل نخست به زیر 100 هزار نسخه حکایت دارد و همین بهترین گواه برای شکست کامل اقتصادی این مجموعه است. شکستی که پیش‌تر مجموعه «قهوه تلخ» و «ساخت ایران» هم با آن مواجه شده بودند.

این شرایط در کنار برخی گمانه‌زنی‌ها درباره عدم اقبال مجموعه تازه مهران مدیری (ویلای من) در زمینه جذب مخاطب نشان‌دهنده صحت برخی تحلیل‌ها درباره ناکامی صددرصدی روژه سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی است.

تحلیلی که همین چند روز قبل محمدرضا عباسیان مدیرعامل وسسه رسانه‌های تصویری هم بر‌آن مهر تأیید زد و رسماً اعلام کرد: «سه سریال شبکه خانگی 50 میلیارد تومان به سینمای ما ضرر زد. تولید سریال برای شبکه نمایش خانگی یک آسیب، آفت و خیانت بود.»

 




تاريخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:قبل یخی , شبکه خانگی , مهران مدیری,
ارسال توسط reza

کلاه قرمزی به جای تلویزیون در رادیو

 
فيلم سينمايي «کلاه قرمزي و بچه ننه» براي نوروز 92 نمايش راديويي مي‌شود.
 

خبرگزاری ایسنا: فيلم سينمايي «کلاه قرمزي و بچه ننه» براي نوروز 92 نمايش راديويي مي‌شود.

فرشاد آذرنيا، سردبير برنامه «راديو فيلم» گفت: سريال «سلطان و شبان» و 20 فيلم سينمايي را براي نوروز 92 نمايش راديويي خواهيم کرد. وي افزود: «خوابم مياد»، «خواب زمستاني‌»، «شب يلدا‌»، «خاموشي دريا»،‌ «محيا» و «کلاه قرمزي و بچه ننه» از جمله فيلم‌هاي سينمايي است که براي ايام عيد آماده مي‌کنيم.

 اين سردبير راديو ادامه داد: اين نمايش‌ها از 25 اسفند ماه تا 15 فروردين از شبکه راديو نمايش پخش خواهند شد. آذرنيا در پايان خاطرنشان کرد: طي روزهاي اخير قسمت‌هايي از سريال «کلاه پهلوي» و فيلم‌هاي سينمايي نوروز را ضبط کرديم.

 




تاريخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب: کلاه قرمزي و بچه ننه , رادیو,
ارسال توسط reza

لیلا حاتمی یا هدیه تهرانی در فیلم کیمیایی

 
نکته جذاب فیلمنامه این است که قهرمان فیلم یک زن جوان خواهد بود. گویا مسعودخان کیمیایی برای آن قهرمان زن، این روزها گزینه های زیادی در ذهن دارد. بنا بر اطلاعاتی که به دست آورده ایم از میلان لیلا حاتمی و هدیه تهرانی قرار است یکی برای این نقش انتخاب شود.
 
 
 
 
 
 
 
  برترین ها: از همان ابتدا که بحث ساخت «خائن کشی» به میان آمد می شد پیش بینی کرد ساخت این فیلم به سرانجام نمی رسد.


به این دلیل که هم داستان و هم پروداکشنی که برای این فیلم در نظر گرفته شده بود، نیازمند بودجه ای عظیم و میلیاردی بود که یک کارگردان مستقل بدون حمایت دولتی از پس آن برنمی آمد، حتی اگر آن کارگردان مسعود کیمیایی باشد.

کیمیایی بعد از آنکه از پیدا کردن اسپانسرهای عظیم با حمایت قدرتمند مالی شان ناامید شد، عطای «خائن کشی» را به لقایش بخشید. البته برخی می گویند که کیمیایی علاقه فراوانی به ساختن «دست تنها» داشت و به دلیل عدم دریافت پروانه ساخت، کشش زیادی هم به تولید «خائن کشی» یا حتی «تبعید سایه ها» پیدا نکرد.

اما روز گذشته «بانی فیلم» خبر درگوشی منصرف شدن کیمیایی از ساخت «خائن کشی» را رسمی کرد و در خبرش آورد: «مسعود کیمیایی به دلیل فراهم نشدن سرمایه ناچار شد قید ساخت فیلم «خائن کشی» را بزند.»


اما «تماشا» خبر دارد که آقای کارگردان این روزها خلوت کرده و تنها دغدغه اش به سرانجام رساندن فیلمنامه فیلم جدیدش است که با همراهی گروه دوستانش یعنی تینا پاکروان و عبدالرضا منجزی می خواهد در سال 92 آن را کلید بزند.

فیلمنامه این فیلم را منجزی نوشته که پیش از این هم طرح ابتدایی «سونامی» را نوشته بود اما هنوز نامی برای آن در نظر گرفته نشده و قطعا مطابق معمول کیمیایی آن را بازنویسی نهایی خواهد کرد. داستان در تهران امروز رخ میدهد.

 آنطورکه از خبرهای درگوشی دستگیرمان شد گویا داستان این فیلم در یک شب تا صبح اتفاق می افتد و قرار است از آن نوآرهای کلاسیک باشد که کیمیایی همیشه علاقه مند به ساخت آن بوده است.

نکته جذاب فیلمنامه این است که قهرمان فیلم یک زن جوان خواهد بود. گویا مسعودخان کیمیایی برای آن قهرمان زن، این روزها گزینه های زیادی در ذهن دارد. بنا بر اطلاعاتی که به دست آورده ایم از میلان لیلا حاتمی و هدیه تهرانی قرار است یکی برای این نقش انتخاب شود.


پیش از این گفته می شد قرار است پولاد کیمیایی در فیلم جدید دستیار پدرش باشد و حالا باید دید با منتفی شدن ساخت «خائن کشی» آیا پولاد در فیلم جدید هم پدر را همراهی می کند یا نه.

 در روزهای آینده اخبار داغ تری از این پروژه منتشر خواهد شدو قطعا بعد از طی شدن قدم بعدی که دریافت پروانه ساخت است، باید منتظر خبرهای جدیدتری از فیلم تازه کارگردان با ابهت سینمای ایران ماند.

 




تاريخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:لیلا حاتمی , هدیه تهرانی , مسعود کیمیایی,
ارسال توسط reza

شمقدری: عقب مانده ها از فهم لابی عاجزند!

 
متاسفانه ما در کشورمان با بعضی عقب مانده که دست به قلم هم دارند روبه‌رو هستیم که چون خودشان از فهم این موقعیت‌ها عاجزند دست به انکار و تمسخر مي‌زنند.
 
سینما پرس: در نشست جواد شمقدری در دانشگاه علم و صنعت، دانشجویان به طرح سوالاتی نسبت به عملکرد دولت دهم در عرصه سینما پرداختند.
 
 بخش دوم نشست به این ترتیب آغاز شد، در اولین پرسش یکی از دانشجویان موضوع جایزه اسکار و ادعای لابی کردن معاونت سینمایی با آکادمی اسکار را مورد سوال قرار داد. ریاست سازمان سینمایی در جواب اینگونه توضیح داد: ما وقتی دیدیم یک فیلم اسرائیلی در اسکار سال گذشته کاندید شده متوجه شدیم بهترین فرصت است که این اتفاق بیفتد. در جامعه و سینمای آمریکا از اسرائیلی‌ها و کلا یهودی‌ها متنفرند. البته ما ضدیهود بودن را قبول نداریم ، ما ضدصهیونیسم هستیم.


در خصوص لابی کردن هم روشن است که ما با تک تک آنها گفت و گو نکردیم. ظرفیت و حساسیتی را که در وجود آنها بود فعال کردیم. به این معنی که برای انتخاب نشدن فیلم اسرائیلی گفتیم یک راه وجود دارد که فیلم ایرانی را که آن هم کاندیدای اسکار شده انتخاب کنید.


 
 در یکی از این دیدارها طرف ملاقات کننده گفت من با 200 نفر از اعضای آکادمی دوست هستم و آنها به حرف من پیرمرد گوش مي‌دهند و این توصیه را به آنها خواهم کرد.

متاسفانه ما در کشورمان با بعضی عقب مانده که دست به قلم هم دارند روبه‌رو هستیم که چون خودشان از فهم این موقعیت‌ها عاجزند دست به انکار و تمسخر مي‌زنند.

پیش‌بینی مي‌شد که امسال این ضربه را جبران کنند بدیهی است در حالی که در شدیدترین تحریم‌های بین‌المللی نسبت به ایران به سر مي‌بریم آن‌ها در عرصه سینما هم این سیاست فشار بر ایران را اعمال کنند و به «آرگو» جایزه بدهند چون در اوج تحریم‌هاي ضد ایران فیلم ضد ایرانی هم باید برنده شود.در هر صورت باید توجه داشته باشیم که اصل لابی وجود دارد و کافی است شناخت خوبی از آن طرف داشته باشی تا از ظرفیت‌هاي آن استفاده شود.

دانشجوی دیگری با مطرح کردن فروش سینماها و شرایط اکران و بی‌میلی مردم به سینما رفتن گفت و پرسید چرا باید وزیر ارشاد در جایی گفته باشد من نگران سینما نیستم، تلویزیون و مسابقات ورزشی وجود دارد؟

ریاست سازمان سینمایی در جواب این سوال و آمار فروشی که آن دانشجو در صحبت‌هاي خود بیان کرد گفت: در فضای رسانه گاهی آنچه انعکاس داده مي‌شود بر اساس تقوا و راستگویی نیست. به راحتی مطلب جعل مي‌کنند. مطلب دکتر حسینی هم این نبوده و در صحبت‌هاي ایشان تحریف صورت گرفته است. شاخص کلام امام و رهبری و حرکت دولت است که نشان دهنده راه است. حرف آقا در مورد اینکه سینما کلید پیشرفت کشور است را باید توجه کرد.

جشنواره فیلم کن ضدایرانی یا ایرانی است؟

جواد شمقدری در مورد فستیوال کن هم گفت: من به ريیس کن پیشنهادهایی دادم، وی گفت من مایلم بعضی از پیشنهادهای شما اتفاق بیفتد اما شرایط فراهم نیست. وقتی فون تریه ضداسرائیل حرف زد و داشتند از حیز انتفاع ساقطش مي‌کردند و به ناچار آمد معذرت خواهی کرد. بعدا گفتند چرا شمقدری از او دفاع کرده نمي‌دانم فهم این قضیه سخت است که آن حرف‌ها حرف دلش بود و عذرخواهی را مجبورش کردند انجام دهد.
 




ارسال توسط reza

فیلم‌های روز جهان (2)

ماهنامه سینمایی فیلم:


 

تغییر بازی  Game Change

كارگردان: جی روچ، فیلم‌نامه: دنی استرانگ، بازیگران: جولین مور (سارا پلین)، اد هریس (جان مك‌كین)، وودی هارلسن (استیو اشمیت). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۸ دقیقه.

در كوران مبازرات انتخاباتی ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۸ در ایالات متحده، سرا پلین كه فرماندار ایالت الاسكاست به عنوان جانشین رییس‌جمهور در كمپین جان مك‌كین جمهوری‌خواه معرفی می‌شود اما پلین آشنایی زیادی با قوانین حاكم بر رده‌های بالایی سیاست آمریكا ندارد...

میان ماندن و رفتن

 یکی از شگفتی­های انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۸ آمریکا، اعلام نام سارا پلین به عنوان معاون جان مک­کین، رقیب باراک اوباما بود. با این خبر، نام سارا پلین به عنوان نخستین زنی که حزب جمهوری­خواه برای دومین مقام مهم کشور در نظر گرفته، در تاریخ آمریکا ثبت شد. اما این پایان خبرسازی پلین نبود. این زن ویژگی­هایی دارد که باعث شد خیلی زود مورد توجه رسانه­ها قرار بگیرد و نامش در اکثر نوشته­هایی که درباره‌ی انتخابات تاریخی ۲۰۰۸ آمریکا منشر شده، بارها تکرار شود. یکی از این آثار، کتاب تغییر بازی نوشته‌ی جان هیلمن و مارک هاپرین است. در فیلمی که با همین نام و بر اساس این کتاب ساخته شده، جولین مور در نقش سارا پلین برای جبران مشکل کمبود رأی مک­کین (اد هریس) در بین زنان حزب، به کار فرا خوانده می­شود.

 او فرماندار ایالت آلاسکاست و با محبوبیتی ۸۰ درصدی در بین مردم آن ایالت، رکوردی بی­سابقه را برای خود ثبت کرده است. نخستین بار که سارا پلین را می­بینیم، با دخترانش مشغول قدم زدن در شهر بازی و گوش سپردن به درددل یکی از شهروندان درباره‌ی افزایش قیمت گاز است. اهمیت این سکانس، شناختی­ست که از سارا پلین به ما می­دهد. زنی که بخش زیادی از محبوبیتش را مرهون رابطه‌ی صمیمانه­اش با مردم و اداره‌ی ایالتش به شیوه­ای عامیانه (نه عوام­فریبانه) است. اکنون سارا پلین در پی تماس مک­کین وارد عرصه­ای می­شود که در آن رفتارهای خودمانی جایی ندارد. گرچه او در نخستین نطق انتخاباتی­اش موفق می­شود با همین رویکرد، بسیاری را طرف­دار خود کند اما در ادامه بی­خبری­اش از وضعیت اقتصادی و به‌ویژه عرصه‌ی بین­الملل، او را به سوژه‌ی برنامه­های طنز تلویزیونی بدل می­کند و دلیل انتخاب چنین فرد کم­سوادی برای نشستن بر دومین صندلی مهم سیاست آمریکا، به پرسش مهم رسانه­ها از مک­کین بدل می­شود.

ناآگاهی پلین، او را از زنی مستقل و معتمد به نفس، بدل به انسانی خودباخته و عصبی می‌کند. جذابیت تغییر بازی در همین نوسان رفتاری پلین و تلاش مشاوران مک­کین برای حل این مشکل نهفته است. به این ترتیب بر خلاف ظاهر فیلم، باید گفت تغییر بازی مطلقاً اثری سیاسی نیست. روایت اصلی، تلاش­های زنی­ست برای تغییر جایگاه خود در زندگی حرفه­ای­اش. بستر این مبارزه، عرصه‌ی سیاست است.


مرکز درام جایی­ست که جدال این زن با رسانه­ها و اطرافیانش، کم­کم به جدالی برای «حفظ فردیت در مسیر پیشرفت» بدل می‌شود. حتماً این پند قدیمی را شنیده­اید که بزرگی به فرزندش می­گوید: «اگر می­خواهی کاری کنی که تا کنون نکرده­ای، باید کسی شوی که تا کنون نبوده­ای!» دشواری کار پلین تغییر بازی این است که می­خواهد به قیمت خود ماندن، کاری کند که تا کنون نکرده است. او خیلی دیر می­فهمد پیروزی در بازی سیاست با حفظ فردیت هم­خوانی ندارد. در انتهای فیلم و پس از اعلام شکست مک­کین در انتخابات، این زن خود را برای خواندن نطقی جدید آماده می­کند و تلاش­های اطرافیان برای فهماندن غلط بودن این کار به او، به نتیجه نمی­رسد.

زنی که در میانه‌ی راه، خسته از هجوم رسانه­ها به زندگی شخصی­اش، قید نشست­های خبری و مصاحبه­ها را می­زند و نزد خانواده­اش بازمی­گردد، اکنون به سیاست­مداری بدل شده که در مقابل استدلال اطرافیان مبنی بر «بی­سابقه بودن» سخنرانی معاون کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری، می‌گوید: «همیشه بار اولی وجود دارد.» بله، سرسپردگی ابتدایی او به مشاورانش، جایش را به سرکشی داده است. در آخرین سکانس فیلم، در بین فریادهای تشویق و حمایت حاضران، دوربین روی چهره‌ی سارا مکث می‌کند. شاید برای طرح این پرسش که این زن با جاه­طلبی­ای که میراث بازی­اش در بزرگ­ترین میدان سیاست است، آینده‌ی روشن­تری خواهد داشت؟ آیا روزی دلش برای مظلومیتی که توان پنهان کردنش را پشت ژست­های دیپلماتیک هم نداشت، تنگ نمی­شود؟


بخش پایانی آخرین نطق مک­کین هم به سارا پلین اختصاص می­یابد که او را زنی شایسته برای رهبری حزب جمهوری­خواه می‌داند. مهم نیست که بدانیم پلین به چنین جایگاهی می­رسد یا خیر؛ چنان که یکی از مشاوران مک­کین در همین سکانس می‌گوید: «۴۸ ساعت دیگر اصلاً کسی یادش نمی­آید او که بود!» مهم این است که سارا، برای انجام کارهایی که تا کنون نکرده، آماده شده است.

تغییر بازی از نظر سیاسی، چیزی جز تکرار حرف­های سیاست­مداران آمریکا (از هر حزبی) ندارد. حتی تصویر سارا پلین خانواده‌دوست این فیلم هم با آن­چه در رسانه­های امریکا درباره‌ی اعتیاد او به کوکایین و خوش­گذرانی‌هایش منتشر شده، هم­خوان نیست. اما اگر می­خواهید جدا از تطبیق فیلم با واقعیت، ببینید چه‌گونه می‌شود از دل معمولی­ترین و به‌ظاهر کسالت­بارترین اتفاق‌ها، داستانی پرکشش بیرون کشید، تماشای تغییر بازی را از دست ندهید.





لوپر Looper


نویسنده و كارگردان: رایان جانسن، بازیگران: جوزف گوردن-لویت (جو)، بروس ویلیس (جو پیر)، جف دانیلز (اِیب)، امیلی بلانت (سارا)، پيرس گانيون (سيد). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۹ دقیقه.

سال ۲۰۴۴. با این‌كه هنوز سفر در زمان اختراع نشده اما در سی سال بعد یعنی ۲۰۷۴ اختراع می‌شود. مافیای آینده برای خلاص شدن از شر دشمنان‌شان، آن‌ها را به گذشته می‌فرستند تا كشته شوند. لوپرها كسانی هستند كه در زمان و مكان از پیش تعیین‌شده منتظرند تا به محض ظهور قربانی‌ها آن‌ها را بكشند. جو، لوپری است كه در یكی از مأموریت‌هایش با نسخه‌ی سی سال بعد خودش روبه‌رو می‌شود و برای كشتنش دچار تردید می‌شود. به اين ترتيب جو پير مي‌گريزد. او به دنبال كشتن كودكي به نام سيد (Cid) است كه در آينده به فردي بي‌رحم به نام باران‌ساز تبديل خواهد شد...      

اومانیسم و احتمال

لوپر از همان اولین نما و سكانس دنیای خاص خودش را معرفی می‌كند و قراردادهایش را با تماشاگر می‌گذارد و وفادارانه تا آخر به همه‌ی آن‌ها عمل می‌كند. از همان ابتدا، با نریشنی به‌جا و موجز سبك كار و زندگی لوپرها و رویكردی كه فیلم به مسأله‌ی بغرنج سفر در زمان دارد مشخص می‌شود. وقتی جو جوان جنازه‌ای را كه عملاً وجود ندارد می‌سوزاند و این كار به شكلی مكرر برایش اتفاق می‌افتد، فقط یك معنی می‌تواند داشته باشد: در لوپر بر خلاف اكثر فیلم‌های دیگر سفر در زمان كه به دنبال توجیه تناقض‌های طبیعی علمی و فلسفی این مسأله هستند و جهان‌بینی نهایی آن‌ها این است كه در نهایت چیزی تغییر نمی‌كند و نمی‌شود سرنوشت را تغییر داد، یك دیدگاه اومانیستی مبنای كار قرار گرفته است.

 لوپر نه‌تنها به دنبال توجیه تناقض‌های بنیادین بازگشت به گذشته نیست، بلكه از آن‌ها به نفع درام فیلم، ایجاد تنش و هیجان و پررنگ شدن قدرت انسان در تغییر سرنوشتش استفاده می‌كند. در واقع فیلم رویكرد تقدیری و محتومش را در لایه‌ای بس وسیع‌تر پی می‌گیرد؛ درست است كه جو جوان به‌ظاهر بر سرنوشتش تأثیر می‌گذارد و آن را تغییر می‌دهد، اما در نهایت معلوم نیست كه سید به طور حتم در آینده به باران‌ساز تبدیل نشود. در همین راستا، سرنوشت كلی جو كه گرداننده‌ی لوپرها آن را «بد» دیده و با گذاشتن تفنگ در دست او می‌خواسته تغییرش بدهد، تغییری نكرده؛ جو در هیچ‌یك از احتمال‌هایی كه در فیلم برایش به تصویر كشیده شده، رنگ خوشی و آسایش را نخواهد دید. از سویی دیگر، در فیلم چندین قرینه‌سازی بین زندگی سید و جو صورت گرفته كه در اولین نظر این شائبه را به وجود می آورد كه سید هم واریاسیونی دیگر از جو است، كه البته با نگاهی دقیق‌تر این فرضیه به‌سرعت رد می‌شود.

 آن‌جا كه جو از دوران كودكی‌اش كه در واگنی تنها به سید می‌گوید یا سید از تمایلش به در دست گرفتن تفنگ و جلوگیری از اتفاق‌های ناگوار است می‌گوید یا وقتی قرینه‌سازی آشكاری بین صورت‌های پوشیده از خون سید و جو پیر انجام می‌گیرد یا روشن‌تر از همه، وقتی ایب دمی پیش از مردن به جو پیر از تكرار اتفاق‌های پیش‌آمده می‌گوید، نمی‌شود این شباهت‌ها را صرفاً تصادفی دانست. مجموع این قرینه‌سازی‌ها جهانی را می‌سازد كه در آن انسان می‌تواند در لحظه زندگی‌اش را تغییر ‌دهد اما در نگاه كلی‌تر و بلندمدت‌تر، چیز زیادی تغییر نكرده است.


نقطه‌ی اوج فیلم و جان‌مایه‌ی همه‌ی آن‌چه می‌خواهد بگوید، سكانس درخشان كافه است؛ جایی كه دو جو روبه‌روی هم می‌نشینند و با هم گپ می‌زنند. این‌جاست كه فرق فیلم با همه‌ی هم‌سنخانش مشخص می‌شود. هیچ‌كدام از فیلم‌های سفر در زمانی یك آدم را مقابل خودش (كه در زمان متفاوتی به سر می‌برد) قرار نمی‌دادند و همیشه از تناقض‌ها و پرسش‌‌های بی‌شمار و بی‌جوابی كه این رویارویی تولید می‌كند فرار می‌كردند. اما در این‌جا اول این دو با هم شوخی بامزه‌ای می‌كنند؛ بعد از انگیزه‌ها و اوضاع و احوال‌شان می‌گویند؛ و بعد هم كه جو جوان می‌خواهد بحث آن تناقض‌ها را پیش بكشد، جو پیر (و پخته) این چنین به‌ او می‌تازد: «نمی‌خوام درباره‌ی مزخرفات سفر زمانی حرف بزنم.

چون اگه بحث‌شو شروع كنیم باید تمام روز رو اینجا بشینیم و با نی نمودار بكشیم!» اما بعدش دقیقاً فلسفه‌ی فیلم را توضیح می‌دهد: «خاطرات من الان گنگ و مبهمه. چون تركیبی از احتمال‌های مختلفه. هر كدوم از این احتمال‌ها كه اتفاق بیفته اون خاطره پررنگ میشه.» در واقع جو پیر برای نجات دادن خاطراتش و دوباره به دست آوردن‌شان و رهایی از زجر «بی‌خاطره ماندن» است كه چنین بی‌پروا آدم می‌كشد. بعد هم از جادوی عشق به نسخه‌ی جوانش می‌گوید و این‌كه فقط عشق است كه می‌تواند زندگی‌اش را از بطالت و بیهودگی نجات بدهد. اما جو جوان هنوز هم كله‌اش باد دارد و می‌خواهد آینده‌اش را وادار به راه راحت‌تر یعنی فراموش كردن عشقش كند. این‌جاست كه جو پیر مجبور به درگیری می‌شود و از مهلكه فرار می‌كند.


درست مثل آن فنجان قهوه‌ كه دو بار از نمای بالا آن را می‌بینیم و طوفانی در آن برپاست، احتمالات و تناقض‌های مسأله‌ی بازگشت به آینده در سراسر فیلم در هم ادغام و تنیده شده‌اند و این تصمیم با تماشاگر است كه از كدام راه برود و كدام قصه را دنبال كند. مهم این است كه همه‌ی این قصه‌ها در لوپر درست تعریف شده‌اند، سر و ته مشخصی دارند و رابطه‌ای ارگانیك با احتمال‌ها و قصه‌های دیگر پیدا می‌كنند.

انتخاب عالی بازیگران و بازی‌های خوب‌شان یكی دیگر از عواملی است كه به جذابیت فیلم اضافه كرده است. جوزف گوردن-لویت كه با گریم به بروس ویلیس شباهت پیدا كرده، با تقلید از میمیك صورت، حركات گردن و نوع حرف زدن او با موفقیت توانسته خودش را به عنوان نسخه‌ی جوان او جا بیندازد. خود ویلیس هم در یكی از بهترین نقش‌آفرینی‌هایش، آدمی كه برای عشقش می‌جنگد و مرزهای اخلاقی (مثل كشتن یك كودك بی‌دفاع) را رد می‌كند را چنان بااحساس بازی كرده كه هم‌دلی‌برانگیز می‌نماید. اما شاید بهترین بازی از‌ آن بازیگری باشد كه متأسفانه خیلی دست‌كم گرفته شده است: جف دانیلز نقش اِیب یا همان مدیر لوپرها و باند تبهكاران را با چنان پوچی و راحتی ایفا كرده كه می‌شود در همان لحظه‌های معرفی‌اش باور كرد كه از آینده آمده و دارد زندگی‌ای را می‌گذراند كه بیش‌تر اتفاق‌هایش را از پیش می‌داند.

 استفاده‌ی به‌اندازه و به‌جا از جلوه‌های ویژه هم یكی دیگر از نكته‌های مثبت فیلم است كه آن را از محصولات پرسروصدا و پر از جلوه‌های ویژه‌ی كامپیوتری نوعی هالیوود كاملاً جدا كرده است. رایان جانسن كه لوپر سومین فیلم بلندش است، فیلمی استودیویی ساخته كه هم از نظر سر و شكل و فرم و هم از نظر محتوا در تضاد كامل با اغلب فیلم‌های جریان اصلی سینمای آمریكا است؛ فیلمی كه آن قدر جذابیت و احساس در خودش دارد كه راحت بشود برای دقیق‌تر درك كردن جزییاتش، چند بار دیگر هم به تماشایش نشست.




بی‌قانونLawless

كارگردان: جان هیلكوت، فیلم‌نامه: نیك كیو، بازیگران: شیا لابیوف (جك)،‌تام هاردی (فارست)،‌جیسن كلارك (هاوارد)، گای پیرس (چارلی)، جسیكا چستین (مگی). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۶ دقیقه.

سه برادر در دوران ركود اقتصادی آمريكا در دهه‌ی ۱۹۳۰ در مناطق كوهستانی ایالت ویرجینیا كسب‌وكاری در قاچاق مشروبات الكلی به راه انداخته‌اند. یك پلیس ایالتی فاسد به نام چارلی به دنبال این است كه سهمی از این تجارت پرسود به دست بیاورد...

خوش‌ساخت و تماشایی

رضا حسینی: بی‌قانون فیلم بی‌نقصی نیست اما تماشایی است و در زمره‌ی فیلم‌های خوش‌ساخت و پرحادثه‌ای قرار می‌گیرد كه تماشاگر را به جهان داستانی خودش می‌برد و در بطن ماجراها قرار می‌دهد. انگار تماشاگر هم در گوشه‌ای پنهان شده و دزدكی حوادث را دنبال می‌كند و هر لحظه باید از این بترسد كه مبادا دیده شود. بیش‌تر نقاط ضعف بی‌قانون به فیلم‌نامه‌ی آن برمی‌گردد اما كارگردانی، بازی‌ها و موسیقی فیلم چشم‌گیرتر است. جان هیلكوت كه پیش از این فیلم‌های خوب پیشنهاد (۲۰۰۵) و جاده (۲۰۰۹) را ساخته، در این‌جا هم مثل وسترن پیشنهاد داستان سه برادر را به تصویر كشیده است كه برادر بزرگ‌تر به آزادی می‌اندیشد و برادر كوچك‌تر با آن چهره و شخصیت معصوم‌ترش، به‌سختی در دنیای بی‌رحمانه‌ی دو برادر دیگر جای می‌گیرد. این تشابه مضمونی و موارد دیگری كه در عناصر ریزودرشت دو فیلم (حتی دیالوگ‌ها) به چشم می‌خورد بیش‌تر به این خاطر است كه نگارش هر دو فیلم‌نامه را نیك كیو بر عهده داشته است. موسیقی متن هم كه طبق معمول فیلم‌های هیلكوت، نتیجه‌ی همكاری نیك كِیو و وارن اِلیس است، به‌خوبی مكمل حال‌وهوای فیلم می‌شود و در مواقع نیاز از شدت تنش و تكان‌دهندگی موقعیت‌های فیلم می‌كاهد.

بازی‌های تام هاردی و جسیكا چستین كه هر دو در این دو سال گذشته حسابی خودی نشان داده‌اند و خوش درخشیده‌اند، طبق معمول تحسین‌برانگیز است ولی بی‌تردید با بهترین بازی‌های‌شان فاصله دارد. گای پیرس هم كه بازیگر محبوب هیلكوت است، در این‌جا به‌خوبی از عهده‌ی ایفای نقش بدمَن تنفرانگیز داستان برآمده است. نكته‌ی جالب درباره‌ی انتخاب بازیگران فیلم این‌جاست كه ابتدا قرار بوده رایان گاسلینگ، اسكارلت جوهانسن و مایكل شانن در كنار شیا لابیوف قرار بگیرند و نقش‌های اصلی فیلم را بازی كنند. (امتیاز: ۸ از ۱۰)

گنگسترهای سطحی

هومن داودی: بی‌قانون یك فیلم گنگستری كلیشه‌ای و فاقد نوآوری است كه در تمام مدت در سطح می‌گذرد. با این‌كه تغییر لوكیشن از خیابان به كوهستان و طراحی لباس و صحنه‌ی چشم‌نواز فیلم در ابتدا تروتازه به نظر می‌رسد، در ادامه و با از دست رفتن بنیان‌های دراماتیك اثر و سیر غیرمنطقی پشت هم قرار گرفتن اتفاق‌ها، این جذابیت‌ها از دست می‌رود. برای نمونه می‌شود به نحوه‌ی باورناپذیر گیر افتادن و كشته شدن چارلی یا برملا شدن بی‌فایده و بی‌كاركرد اتفاقی كه شب بریده شدن گلوی فارست برای مگی افتاده اشاره كرد. از این‌ها مهم‌تر، اصلاً معلوم نیست كه چرا در یك روند منطقی، سه برادر و مافیا به سركردگی فلوید بَنر با هم دست به یكی نمی‌كنند تا كار آن پلیس فاسد را بسازند.

 از موسیقی و ترانه هم در فیلم بیش از حد و بدون ظرافت استفاده شده و انگار قرار بوده فیلم‌ساز حس‌های جاری در صحنه‌ها را با موسیقی به تماشاگر یادآوری كند. ضعف اصلی شخصیت‌پردازی فیلم هم تقسیم آشكار سه برادر به یك كله‌خراب، یك مدیر قاطع و یكی كه می‌خواهد از بین این دو یكی را انتخاب كند است. اصولاً همه‌ی شخصیت‌ها در فیلم به همین شكل قطب‌بندی شده‌اند و چون درگیری‌های حساب‌شده و جذابی بین قطب‌های خیر و شر درنمی‌گیرد، این مسأله به عدم همراهی تماشاگر با فیلم منجر می‌شود.

 بازیگران خوبی كه برای ایفای نقش‌های مختلف فیلم انتخاب شده‌اند هم در این شرایط راهی جز تیپ‌سازی نداشته‌اند و در این بین گای پیرس با درك درست نقش و بازی برون‌گرایش، هر جا كه حضور پیدا كرده صحنه را از آن خود كرده است. مجموع این عوامل باعث می‌شود كه جهان‌بینی فیلم و هدف فیلم‌ساز از به تصویر كشیدن این تقابل خیر و شر مجهول باقی بماند. و در نهایت یك افسوس بزرگ باقی می‌ماند كه چرا گری اولدمن كه پس از مدت‌ها نقش یك تبهكار نیمه‌روانی را به دست آورده حضوری چنین كوتاه دارد و دوست‌دارانش را از بازی در حال‌وهوایی كه یادآور شاه‌نقش پلیس معتاد در لئون است سیراب نمی‌كند.


کابوی‌های گنگستر

مهرزاد دانش: بی‌قانون تلفیقی موفق از دو ژانر جذاب وسترن و گنگستری است؛ بدین ترتیب که چالش‌های مربوط به گروه‌های غیرقانونی تولید و توزیع مشروبات الکلی در دهه‌ی ۱۹۳۰ با یکدیگر و هم‌چنین با مأموران دولتی، به جای این‌که طبق الگوی غالب عوالم گنگستری در فضاهای شهری رخ دهد، موقعیتش به دشت‌های باز و با حضور عناصر شاخص دنیای کابوی‌ها (مسافرخانه، کافه، کلانتر، دختر کافه‌دار، کلیسا و...) منتقل شده و فردیت شخصیت‌های این دو گونه‌ی سینمایی، به شکلی مضاعف بر هم منطبق شده‌اند. فیلم اگرچه در برخی زمینه‌ها (مثل شخصیت‌پردازی زنان داستان که عمدتاً شمایلی زینتی یافته‌اند و کم‌تر کارکردی دارند) ضعف دارد، اما روی‌هم‌رفته، اثری موقر و حساب‌شده است که در کنار اجرای خوب جان هیلکوت، یکی از قابل‌توجه‌ترین فیلم‌های امسال را نتیجه داده است.

 




تاريخ : چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب: نقد فیلم , نقد,
ارسال توسط reza

وقتي ليلا حاتمی هم پدرش را نشناخت!

 
پخش «هزاردستان» از شبكه آي‌فيلم، اين روزها براي مخاطبان دهه‌هاي قبل از 60، خاطرات بسياري را زنده كرده است. زمان پخش اين سريال در سال 68، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفته‌نامه سروش انجام داده بود بخش‌هايي از صحبت‌هاي زنده‌ياد علي حاتمي را در زير مي‌خوانيد.
 

 

هفت صبح: پخش «هزاردستان» از شبكه آي‌فيلم، اين روزها براي مخاطبان دهه‌هاي قبل از 60، خاطرات بسياري را زنده كرده است. با اينكه در اين سال‌ها هميشه درباره جذابيت قصه، شخصيت‌پردازي، بازي خوب بازيگران، طراحي لباس و صحنه و‌..‌. صحبت‌هاي فراواني شده اما كمتر به مسائلي مثل چگونگي شكل‌گيري اين سريال، حال و هواي علي حاتمي هنگام ساخت سريال و چگونگي شكل‌گيري ايده و ساخت شهرك سينمايي غزالي، توجه نشان داده شده.

زمان پخش اين سريال در سال 68، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفته‌نامه سروش انجام داده بود كه در بخش‌هايي از آن توضيحات جالبي درباره اين مسائل به چشم مي‌خورد. بخش‌هايي از صحبت‌هاي زنده‌ياد علي حاتمي را در زير مي‌خوانيد.

 شكل‌گيري ايده هزاردستان

پس از تولید سریال «سلطان صاحبقران» در سال 54، قرار بود سریال دیگری برای تلویزیون بسازیم به اسم «انحصار تنباکو». حدود شش، هفت ماه كار تحقيق و پژوهش آن طول كشيد و نزدیک به یک سال هم روی متنش كار کردیم. بعد از اين همه زمان، طرح‌مان در تلويزيون پذيرفته نشد. دلم مي‌خواست بعد از «مثنوي معنوي» و «سلطان صاحبقران»، سومين سريالم را كامل‌تر و قوي‌تر بسازم و كارهايم را به تدريج كامل كنم.

در فاصله‌اي كه داشتم تحقيقاتم را براي فيلم «سوته‌دلان» كامل مي‌كردم، فرصتي دست داد تا مقدمات سريال جديدي با نام «جاده ابريشم» (نام اوليه هزاردستان) را فراهم كنم. تجربه ساخت سريال طولاني نداشتم. «مثنوي معنوي» را در شش قسمت ساخته بودم و «سلطان صاحبقران» را در 13 قسمت‌ اما براي «جاده ابريشم» تصميم داشتم قدمي بلندتر بردارم و سريالي 26 قسمتي بسازم. تجربه خوب «سلطان صاحبقران» باعث شد تا تصميم بگيرم در این کار از چند چهره تاریخی استفاده کنم و بقیه چهره‌ها را بسازم؛ كاري تلفیقی از قصه و واقعیت!

وقتي ليلا پدرش را نشناخت!
 


 تبعيد به فرانسه و تراشيدن موي سر

براي «جاده ابريشم» بايد وقت زيادي صرف مي‌كردم. براي همين به فرصت کافی و جای مناسبی نیاز داشتم. اما آن آرامش مطلوب را در هیچ جا به دست نمي‌آوردم.‌ از سوی دیگر، به شهرهای اطراف تهران هم نمي‌توانستم سفر كنم چون مكان‌هايي تفريحي بودند و بهترين گزينه براي سفر دوستان و آشنايان! تصمیم گرفتم به کشوری دیگر بروم تا كلا از همه دور باشم.

بهترين جايي كه مي‌توانستم بروم انگليس بود. در آنجا مي‌توانستم چند كلمه صحبت كنم اما تصميمم را عوض كردم و به فرانسه رفتم. چون با زبان فرانسه هيچ آشنايي نداشتم و طبيعتا در اين كشور غريب، محبوس مي‌شدم. ماه ژوئیه را برای سفر انتخاب کردم که پاریس کاملا خلوت است. اولین کارم پس از ورود به فرانسه اين بود كه سرم را از ته بتراشم تا دیگر رویم نشود به خیابان بروم و از صبح تا شب بنشينم و سریالم را بنويسم.



 سر و كله زدن با 60، 70 شخصيت


 در این کار حدود شصت- هفتاد شخصیت داشتم که تنها انتخاب اسم هم برای آنها وقت گیر بود، چه رسد به شخصیت‌پردازی‌شان که دیگر جای خود داشت. در خصوص دیالوگ‌ها هم سعی می‌کردم ابتدا مفهوم حرف‌های‌شان را بنویسم، یعنی آن چیزهایی را که ارزش کلامی ‌داشتند وارد فیلمنامه کنم‌ و بعد در فرصت دیگری روی آنها کار کنم.



 ساخت دكور شهرك سينمايي در ايتاليا


بعد از آماده سازی متن، براساس تحقیقاتم به ایتالیا مسافرت كردم تا مقدمات طراحی شهرک سینمایی را فراهم کنم. در ایتالیا انواع دکور را از نظر زیربنایی بررسی کردم و با بهترین متخصصان اين حوزه تماس گرفتم. از آنجايي که انجام این کار بر عهده من بود به عنوان یک پروژه شخصی با متخصصان قرارداد بستم، زیرا اگر متوجه می‌شدند طرف قرارداد آنها تلویزیون دولتی است قيمت را بالا مي‌بردند.

نهايتا ماكت شهرك براساس عكس‌هاي جمع‌آوري شده در ایتالیا شكل گرفت. این عکس‌ها از مناطق مختلف کشور تهیه شده بود. بخشی از دکور متعلق به شهر تبریز(یک تکه از خیابان شاه‌آباد) بود و بخش‌هاي ديگر از خیابان لاله‌زار و موتیف‌هایی که در داخل ساختمان‌های قدیمی ‌باقی مانده بود به دست آمده بود.



 پيگيري روند هزار‌دستان بعد از انقلاب


10-15 روز پس از 22 بهمن 1357 کل این اقدامات به اتمام رسید بود. در آن زمان برای ادامه تولید کار سه پیشنهاد به مسئولان تلویزیون دادم. آنها که از حسن نیت من مطلع بودند، گفتند تمایل دارند تا تولید این سریال ادامه پیدا کند اما در شرایط فعلی فرصت تصمیم‌گیری نیست. از من خواستند برنامه ديگري آماده کنم تا هر چه سریع‌تر امكان پخشش از تلويزيون وجود داشته باشد.

من هم شروع به كار كردم و از دل سریال «سلطان صاحبقران» دوفیلم سینمایی «ميرزا رضا» و «اميركبير» بيرون آوردم. بعد از مدتی مديران تلویزیون اعلام كردند كه تمایل بسیاری به ساخت مجموعه «‌جاده ابریشم» دارند اما شرط كردند كه قبل از توليد، متن را بخوانند. از آنجایی که به تصویب کار امیدوار بودم، شروع كردم به جمع‌آوري مايحتاج كار. وسایل صحنه را از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین قطعه با هزینه شخصی خودم خریدم. بعد هم ساختمان سه یا چهار طبقه‌ای تهیه کردم و تمام آن را پر از اثاثیه کردم!



 شهرك سينمايي از كجا پيدا شد؟

هنگام تولید هزاردستان فكر مي‌کردم آن آخرين سریال تلویزیونی‌ام باشد براي همين تمام توان و نیرویم را برای تولید آن گذاشتم. پس از فراهم شدن لباس و وسایل صحنه نوبت به ماکت و اجراي دکور رسید. برای ساختن شهرک سینمایی تلاش کردم جایی را انتخاب کنم که بعدها بشود آن را گسترش داد. نباید درانتخاب خطر می‌کردم. اگر ما زمینی به وسعت 120 هزار متر داشتیم، می‌توانستیم ایده‌آل‌های‌مان را در آن پیاده کنیم.

مدتی طولانی به دنبال چنین مکانی گشتم و نهايتا نزدیک اتوبان تهران–کرج، جاي مناسبي پيدا كردم. تصادفا بعد از تحقیق فهميدم این زمین در تملک تلویزیون است. دو سالي براي سر و سامان دادن آن زمان صرف كرديم تا نهايتا به شهرك سينمايي به شكل و شمايل امروزي رسيديم.



وقتي ليلا پدرش را نشناخت

همسر علي حاتمي، روايت جالبي از دوران توليد «هزار دستان» دارد؛ زماني كه همسرش او و ليلا را تنها گذاشته بود تا در فرانسه، به تنهايي روي فيلمنامه اين سريال وقت بگذارد

وقتي ليلا پدرش را نشناخت!
 

دوره توليد هزار دستان، براي زهرا حاتمي، همسر زنده ياد علي حاتمي هم پر از تلاش و خاطره بوده. از سفر علي حاتمي به فرانسه براي نوشتن سريال گرفته تا سكوت چند روزه زهرا و ليلا براي به‌هم نخوردن حواس او و ... همگي باعث شده تا هزار دستان، به يكي از بخش‌هاي مهم زندگي آنها تبديل شود. او هنوز هم بعد از تمام اين سال‌ها معتقد است در حق سريال همسرش كم لطفي شده و سانسورهاي شديد، ساختار كار او را به‌هم زده است. زهرا حاتمي سال 82 با روزنامه باني فيلم، مصاحبه مفصلي انجام داد و درباره حال و هواي آن دوران توضيحات جالبي داد. مشروح اين مصاحبه را بخوانيد.



 سانسور، هزار دستان را ناقص كرد

روند ساخت سریال هزار‌ دستان درست پس از پایان تولید و پخش سریال «سلطان صاحبقران» آغاز شد. البته قصه اولیه چیز دیگری بود ولی به دلایل شرایط موجود، داستان آن کلی تغییر کرد. تغییر اسم «جاده ابریشم» هم به دلیل شباهت اسمی ‌آن با مجموعه مستند« جاده ابریشم» بود. علی معمولاً چند اسم برای کارهایش در نظر می‌گرفت و از بین آنها یکی را انتخاب مي‌كرد.

برای این کار هم چند اسم از جمله «طهران روزگار نو » و «هزار دستان» مدنظرش بود که در نهایت « هزار دستان» را انتخاب کرد. اما در کل، داستان این سریال به طور کامل در سانسور تغییر کرد. می‌توان گفت آنچه پخش شد یک چیز ناقصی از «هزار دستان» علی بود. این سریال در پخش چنان دچار تغییر شد تا جايي که در بسیاری از جاها مفهوم قصه هم معلوم نبود. همین مسئله باعث شد مخاطب نتواند روابط بین آدم‌هاي قصه را درک کند.



 غريبه بودن علي حاتمي براي ليلا


علی روزی که به فرانسه رفته بود سرش را تراشید و چهره‌اش را کاملاً تغییر داد تا مجبور شود در خانه بماند. قیافه او در آن زمان آن قدر تغییر کرده بود که وقتی لیلا، علی را دید، او را نشناخت. همان زمان هوای فرانسه خیلی گرم شده بود. علی هر بار که به من زنگ می‌زد از گرمای هوا گلایه می‌کرد.

به هر حال همسر یک نویسنده بودن خیلی سخت است. من به خاطر عشقی که به این کار و همسرم داشتم و نبوغی که در او می‌دیدم تمام این سختی‌ها را تحمل می‌کردم. گاهی اتفاق می‌افتاد 24 ساعته و حتی یک هفته در خانه سکوت حکمفرما بود تا او بتواند کارش را انجام دهد.



 علی گریم را وارد ایران کرد

علی از جمله کارگردان‌هایی بود که گریم را وارد سینمای ایران کرد. این نکته‌ای است که استادان گریم ایران از جمله جلال معیریان و عبدالله اسکندری هم به آن اذعان دارند. او اهمیت زیادی به گریم می‌داد و برای رسیدن به گریم بهتر، تلاش زیادی مي‌كرد. بنابراین حاضر نمی‌شد بازیگر با گریم ساده جلوی دوربین برود؛ روشی که در سینمای قبل از انقلاب مرسوم نبود.

قرار بود براي اين سریال از كمك گریمورهای خارجی استفاده شود  اما چون آنها به دلیل جنگ به ایران نیامدند تمام کار به گریمورهای تازه‌کار ایرانی محول شد. در آن زمان هم کسی حاضر نمی‌شد چهار ساعت زیر گریم برود. به خصوص خانم‌ها که مدت گریم‌شان طولانی‌تر بود. من هم چون می‌دانستم کسی حاضر به پذیرش این کار نیست آن را قبول کردم.

البته این گریم‌ها راجع به شخصیت‌های مجموعه نبود، بلکه بیشتر به صورت گریم مرد و زن جوان یا مرد و زن پیر و ریش و سيبیل روی چهره‌ها تست زده می‌شد  و از 14 سالگی تا کهولت را در بر می‌گرفت، این کار نوعی آموزش گریم بود که روی صورت من و علی تست می‌خورد.

وقتي ليلا پدرش را نشناخت!
 

 



 ساخت شهرک سینمایی با چهار میلیون تومان

علی هنگام ساخت «سوته دلان» با گروهی به نام «کورنتا» آشنا شد و چون می‌خواست تمام بخش‌های «هزار ‌دستان » کیفیت قابل قبولی داشته باشد، پیشنهاد آماده‌سازی دکور این مجموعه را با آنها در میان گذاشت. علی دوست داشت در اینجا هم مانند آنچه در آمریکا، روسیه و ایتالیا دیده بود، شهرک سینمایی داشته باشیم. براي همين تصمیم گرفت این شهرک را بسازد.

 مراحل ساخت اين شهرك از سال 57 آغاز شد. علی شهرک سینمایی را با چهار میلیون ساخت. طی این چند سال این قیمت به چند برابر رسید. وقتی با مسئولین تلویزیون صحبت کردیم، متوجه شدیم زمین متعلق به تلویزیون بوده  ولی مدیران خبری از وجود آن نداشتند و نمی‌دانستند که چنین زمینی هم در تملک تلویزیون است. متاسفانه بعد از فوت علي خيلي در حقش كم‌لطفي شد. مثلا قرار بود اسم شهرک سینمایی به اسم « شهرک علی حاتمی‌ »  باشد اما هيچ وقت اتفاق نيفتاد.



 تمام نقشم در سریال قیچی شد


من در این سریال نقش «امینه اقدس» را بازی می‌کردم. امینه اقدس در بورس سالانه خان مظفر برنده می‌شود و به عنوان شاگرد اول به تهران مي‌آيد. در ادامه هم به خاطر هوش و ذکاوتش مورد توجه قرار می‌گیرد و به عنوان همکار و همراه خان مظفر در کنار او می‌ماند. اما آنقدر سریال دچار سانسور شد که این صحنه‌ها دیده نشد. یکسری از صحنه‌ها هم اصلاً گرفته نشد. این دختر شخصیت دوگانه‌ای داشت و تحت تاثیر خان مظفر قرار می‌گرفت.

 به همین دلیل به عقد پسرش در آمد. خان مظفر توسط امینه اقدس تمام کارهایش را در پس پرده انجام می‌داد. در واقع این شخصیت رابط میان مردم، حکومت و خان مظفر بود و خان مظفر تمام خواسته‌هایش را توسط او محقق می‌کرد. شخصیت خان مظفر هم خوب پرداخت شده بود  اما آن قدر قیچی خورد که دچار سردرگمی ‌شد.

 




ارسال توسط reza

حميد گودرزي زن‌ ذليل است؟

 
عادت كرده‌ايم كه هرچندوقت‌ يك‌بار منتظر يك سريال پرسروصدا از او باشيم. بازيگري كه بعد از درخشش در سريال «مسافري از هند» خيلي‌ها روي آينده روشن و اقبال بلندش در سينما و تلویزیون شرط مي‌بستند. اما به جز حضور در فيلم مجنون ليلي، اتفاق ديگري نيفتاد.
 




مجله ایده آل:  عادت كرده‌ايم كه هرچندوقت‌ يك‌بار منتظر يك سريال پرسروصدا از او باشيم. بازيگري كه بعد از درخشش در سريال «مسافري از هند» خيلي‌ها روي آينده روشن و اقبال بلندش در سينما و تلویزیون شرط مي‌بستند. اما به جز حضور در فيلم مجنون ليلي، اتفاق ديگري نيفتاد. اينكه بخت با او يار نبوده يا هر دليل ديگري چيزهايي نيست كه بخواهيم حالا موشكافي‌شان كنيم. او دوباره با سريال «زمانه» برگشته تا يك تلنگر ديگر براي همه آنهايي باشد كه در تمام اين سال‌ها حميد گودرزي و بازي‌هايش را دنبال كرده‌اند. يك بهانه خوب براي گپ و گفت با بازيگري كه بيشتر از هرچيز ديگري اين‌بار از زندگي شخصي و روحياتش مي‌گويد. چيزهايي كه شايد تا حالا از زبان او نشنيده بوديد.

حمید گودرزی را به خاطر پول کشتند!

چند سال است كه بازيگري را شروع كردي؟

از سال 74 با سريال «داني و من»

 چند وقت است كه ازدواج كردي؟

7سال است.

 شنيده‌ايم كه حميد گودرزي زن‌ذليل است؟

بله (مي‌خندد).

 از شوخي گذشته چقدر از خانمت حساب مي‌بري؟

به هر حال وقتي متاهل مي‌شوي و ازدواج مي‌كني، بايد از همسرت حساب ببري. بالاخره زندگي‌ات شده است «ما» و ديگر «من» وجود ندارد. من كوچك‌تر از آن هستم كه بخواهم نصيحت كنم اما فكر مي‌كنم ما جوان‌ها بايد حد وسط را داشته باشيم تا زندگي مشترك‌مان ادامه‌دار و بنيان آن محكم شود. فكر مي‌كنم بايد توقع‌هاي بيجا را در زندگي مشترك دور كرد.

يعني معتقدي تقسيم كردن زندگي بين زن و شوهر به نفع آنهاست؟

بله. به نظرم زن و شوهر در زندگي مشترك بايد توانمندي‌هاي يكديگر را بشناسند و نسبت به آن توانمندي‌ها از هم انتظار داشته باشند. اين مسئله باعث مي‌شود، زندگي‌ها دوام پيدا كند.

مردم نقش منفي را تف و لعنت مي‌كنند

 به نظر مي‌آيد جديدا به ژانر طنز علاقه پيدا كرده‌اي آيا مي‌خواهي در اين ژانر بازي را ادامه دهي؟

براي من فرقي نمي‌كند در چه ژانري بازي كنم؛ چه كمدي، چه ملودرام. اما فقط نقش مثبت بازي مي‌كنم. در كل بازي در نقش منفي را نمي‌پذيرم چون مردم كاراكترهاي منفي را دوست ندارند.

يعني تا به‌حال نقش منفي بازي نكردي؟

نه خدا را شكر. فقط در سريال «مسافري از هند» نقشم كمي منفي به نظر مي‌رسيد اما در نهايت آن نقش را تبديل به جوان متعصبي كردم كه روي خانواده‌اش تعصب دارد. در مملكت ما اينطور جا افتاده است كه اگر كسي نقش منفي بازي كند، مردم تا آخر كار، او را نفرين مي‌كنند. خود من هم همين‌طور هستم از دست نقش منفي‌ها حرص مي‌خورم به خصوص وقتي كه بازيگر، آن نقش را خوب بازي نكرده باشد. يادم مي‌آيد در يك فيلم از گاوصندوق پدرم دزدي كردم، چشم‌تان روز بد نبيند از فرداي آن روز هر كسي من را مي‌ديد مي‌گفت، آقاي گودرزي از شما بعيد بود (مي‌خندد).

دستمزدم را ندادند، من را كشتند

ماجراي بازي تو در سريال «قلب يخي» چه بود؟ چرا يكدفعه از فيلم حذف شدي؟


وقتي در سريال «قلب يخي» شروع به بازي كردم، متوجه شدم بعضي از دوستان قصد دارند از من سوءاستفاده‌هايي كنند كه اين مسئله منجر به به‌هم‌خوردن رابطه من با آنها و ايجاد دعوا و مشكل شد. همين مشكل باعث شد داستان سريال را تغيير دهند و زودهنگام در سريال كشته شوم. اگر دقت كنيد اين سريال تنها كاري است كه من يكدفعه از آن حذف مي‌شوم (مي‌خندد).ناگفته نماند منشا بيشتر مشكلات من با آن گروه، مشكلات مالي بود. به هر حال كار كردن و رفاقت دوطرفه است اما انگار در مورد آن رابطه اين اتفاق نيفتاد. به من گفتند، نه‌تنها دستمزدت را پرداخت نمي‌كنيم بلكه تو را مي‌كشيم، ديگران هم حرف اضافه بزنند آنها را هم مي‌كشيم (البته در سريال) خلاصه اين مسائل تمام شد. سري دوم «قلب يخي» ساخته شد. من ديدم دوباره عكس من روي پوستر فيلم هست. من از همين جا اعلام مي‌كنم من در قلب يخي دوم بازي نكرده‌ام و هرگونه عكس و اسمي كه در اين سريال از من زده شده است به دليل فروش سي‌دي‌هايشان است. اين كار فرهنگي نيست. روي جلد سي‌دي عكسي باشد كه داخل پكيج، خبري از آن فرد نيست. ما اگر مدعي هستيم كار فرهنگي انجام مي‌دهيم و به هنرمندان‌مان ارزش مي‌گذاريم نبايد اين كار را انجام دهيم.

حمید گودرزی را به خاطر پول کشتند!

دستان شكيبايي را بوسيدم

من از علاقه‌مندان خسرو شكيبايي بودم. افتخار اين را داشتم كه دست ايشان را ببوسم و اولين كسي بودم كه همراه با بيژن‌بنفشه‌خواه صداي ايشان را بازي كردم. مدت‌ها تمرين كردم كه بتوانم صداي ايشان را دربياورم.

شاگرد استاد نوري بودم

 شنيده‌‌ام مي‌خواهي در يك گروه موسيقي بخواني. درست است؟

يك صحبت‌هايي كرده‌ايم. هنوز مشخص نيست كه اين اتفاق بيفتد يا نه. من به خوانندگي علاقه دارم اما فكر مي‌كنم بايد نگاهت به هنر عميق باشد اگر مي‌خواهي خواننده باشي يا بازيگر بايد خيلي جدي حرفه مورد علاقه‌ات را دنبال كني. فكر نكنيم كار هنري شوخي است و جا پاي يكديگر نگذاريم. من در 17سالگي به كلاس‌هاي سولفژ مي‌رفتم، شاگرد استاد نوري هم بودم، دوره‌هاي آقاي راست‌گفتار را هم گذرانده‌ام. در واقع الفباي ابتدايي موسيقي را ياد گرفتم.

همسرم پولدار است!

 باتوجه به اينكه رشته تحصيلي‌ات كارگرداني است، تصميم نداري كارگرداني را هم تجربه كني؟


فعلا تصميم ندارم. دوست دارم وقتي پخته‌تر كه شدم و تجارب بيشتري به دست آوردم سراغ كارگرداني بروم. فكر مي‌كنم وقتي مي‌خواهي در مقام كارگردان ظاهر شوي بايد حرفي براي گفتن داشته باشي. يك حرف جديد كه قبلي‌ها نزده باشند و ارزش مطرح شدن داشته باشد.

هيچ‌وقت غم نان باعث شد در كاري كه دلت نمي‌خواهد بازي كني؟

نه، ‌هيچ وقت

يعني كسب و كار ديگري داري؟


نه. وضع مالي خانمم خوب است (مي‌خندد).

يعني داماد سرخانه‌اي؟

نه، داماد سرخانه چيست؟! از نظر من در سينماي ايران در طول سال يك تا 3 فيلم خوب ساخته مي‌شود، يعني 99درصد فيلم‌هاخوب نيست. از كجا معلوم اين 3 فيلم خوب در خانه من را بزند. كسي هم نيستم كه بروم سراغ كارگردان‌ها و بگويم لطفا اين نقش را به من بدهيد.

حمید گودرزی را به خاطر پول کشتند!


اسپيکر سرخودم

يعني مي‌گويي اين اتفاق‌ها در سينماي ما پيش مي‌آيد؟ و بازيگرها بايد دنبال نقش بدوند.

بله، من رودربايستي ندارم. در برنامه هفت آقاي جيراني هم بارها گفتم مي‌خواهم بيايم و حرف‌هايم را بازگو كنم اما متاسفانه اين فرصت پيش نيامد. در سينما يا بايد وارد يك باند و گروه شوي يا تنها بماني. من جزو كساني هستم كه بدون باند و گروه خاصي كارم را ادامه دادم. در واقع هميشه خودم اسپيكر سرخود بودم.

البته اين اتفاق خوبي است كه تو روي پاي خودت ايستادي و تنها حامي تو خانواده‌ات بودند. واقعيت هم اين است كه وقتي خانواده تو همراهت هستند و از تو حمايت مي‌كنند تو با دلگرمي بيشتر كارت را ادامه مي‌دهي و نتيجه‌اش مي‌شود حميد گودرزي كه مردم كارهايش را دوست دارند.

بله، اول به خدا تكيه مي‌كنم و بعد خانواده‌ام و دوستان خوبي كه ياري‌ام مي‌كنند.

ترسيدم بيني‌ام صدمه ببيند،  بوكس را كنار گذاشتم

تو با اين روحيات لطيف و عاشقانه‌اي كه داري، چطور شد از بين رشته‌هاي ورزشي سراغ بوكس رفتي؟

من 3 ماه دوره بوكس ديدم. به دليل بازي در سريال «مسافري از هند» اين دوره را گذراندم. اما خيلي زود اين رشته ورزشي را كنار گذاشتم و ترس اين را داشتم كه بيني‌ام صدمه ببيند و آروزهايم به باد برود. اما اهل ورزش هستم هيچ‌كس در پينگ‌پنگ حريف من نمي‌شود، در فوتبال گل كوچك هم حرفه‌اي هستم، در تيراندازي و شنا هم مي‌توانم با دوستان رقابت كنم. فقط سواركاري را تجربه نكردم، به اين دليل  كه مي‌ترسم از روي اسب بيفتم و دنده‌هايم صدمه ببيند.

به نظر مي‌آيد خيلي به سلامتت توجه مي‌كني؟

دقيقا اينطور است. نه به اين دليل كه بازيگرم بلكه فكر مي‌كنم همه بايد با ورزش و رسيدي به خود، مراقب طول عمرمان باشيم.

كتاب‌هايم را فروختم، چاقاله بادام گرفتم

در كودكي‌ام بچه شر و شيطاني بودم. يادم مي‌آيد فصل بهار بود و گوجه‌سبز تازه به بازار آمده بود. به پدرم گفتم برايم گوجه‌سبز بخر اما نخريد. من به مدرسه رفتم و دوستي داشتم به اسم روحي. به من گفت اگر كتاب‌هايمان را به او بدهيم آنها را به شكل قيف درمي‌آورد و در عوض آن به ما يك سير گوجه‌‌سبز مي‌دهد. من هم كتاب‌هاي علوم، رياضي و ديكته‌ام را به او دادم. دوستم نامردي كرد و گفت تعداد كتاب‌هايت كم است به جاي گوجه‌سبز، چاقاله بادام به من داد. خلاصه جاي شما خالي آن شب يك كتك مفصل خوردم.

دعا می‌کنم پرچم ایران همیشه بالا باشد

در زندگي‌ات چقدر دعا مي‌كني؟ منظورم اين است كه آدم معتقدي هستي؟

اگر خدا قبول كند خيلي دعا مي‌كنم. به نظرم كسي كه معتقد نيست اصلا انسان نيست. هر كسي بايد در زندگي به چيزهايي معتقد باشد. عقيده دارم نبايد به كسي كه به چيزي اعتقاد ندارد، اطمينان كرد. چنين كسي را نبايد به خانه‌ات راه بدهي و بايد از اين طيف افراد دوري كرد.

وقتي زندگي‌ات دچار مشكل مي‌شود چطور با خدا راز و نياز مي‌كني؟

اول مي‌خواهم چيزي كه صلاح من است برايم پيش بيايد. چند وقت پيش رباط پايم پاره شد و همين مسئله باعث شد چند وقتي كار نكنم. دچار ترديد و دودلي شده بودم كه نكند فراموش شده‌ام. همان زمان از خدا خواستم هرچه صلاح من است برايم پيش بيايد و همين‌طور هم شد. در كل دعاي هميشگي‌ام اين است خدايا پرچم ايران و ايراني هميشه بالا باشد.

 




ارسال توسط reza
خلاص داستان + نقد و بررسی امیر قادری

فیلم آرگو و همه خیر و شر آمریکایی اش

 
فیلم آرگو آخرین ساخته‌ی بن افلک، یکی از مهم‌ترین این محصولات سینمایی است که به تازگی دو جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را هم دریافت کرد . فیلمی که به دوران پرتنشی از روابط میان ایران و آمریکا می‌پردازد.
 

 کافه سینما: امسال تصویر دنیای سیاست در قاب سینما از همیشه پررنگ‌تر است و "آرگو" آخرین ساخته‌ی بن افلک که اکران جهانی‌ هم داشت، یکی از مهم‌ترین این محصولات سینمایی است که به تازگی دو جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را هم دریافت کرد . فیلمی که به دوران پرتنشی از روابط میان ایران و آمریکا می‌پردازد و بخش اعظمی از داستان آن در تهران می‌گذرد. واکنش‌های مثبت منتقدان هم انتظارات را نسبت به این فیلم مهم سال 2012 افزایش داده‌است.

خلاصه داستان:

در 13 آبان 1358 و هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان ایرانی، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا از مهلکه فرار می‌کنند و در سفارت‌خانه‌های کاندا و سوئد پنهان می‌شوند. دولت و سازمان‌های امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمی‌دانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایده‌ای دور از ذهن را مطرح می‌کند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را به‌عنوان عوامل پشت صحنه‌ همراه با خود از ایران خارج کنند!


 

برای این منظور CIA فیلم‌نامه‌ی تخیلی "آرگو" را انتخاب می‌کند. ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانه‌ای می‌گذرد آن هم در زمان همه‌گیر شدن تب "جنگ ستارگان"، کاملا طبیعی به نظر می‌رسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشین‌های مناسب وارد تهران می‌شوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر می‌شود.

 


ادامه مطلب...

ارسال توسط reza

مهم ترین آلبوم های موسیقی پایان سال 91

 
روزهای پایانی سال یکی پس از دیگری سپری می شوند و گروه های موسیقی فرصت زیادی برای ارائه آثار خود در سال 91 ندارند. طی چند روز گذشته آثار موسیقایی مختلفی به بازار عرضه شد که باز هم پوسترهایشان چهره سوپرمارکت ها و مراکز فرهنگی کشور را تغییر داد
 


تماشا: روزهای پایانی سال یکی پس از دیگری سپری می شوند و گروه های موسیقی فرصت زیادی برای ارائه آثار خود در سال 91 ندارند. طی چند روز گذشته آثار موسیقایی مختلفی به بازار عرضه شد که باز هم پوسترهایشان چهره سوپرمارکت ها و مراکز فرهنگی کشور را تغییر داد. این گزارش سعی کرده به بعضی از این آلبوم ها نگاهی گذرا داشته باشد:

سوگ سپید – بی کلام

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی هم می توانند، این روزها آلبوم «سوگ سپید» را بشنوند. «سوگ سپید» اثری بی کلام و جدیدترین کار حسین پرنیا است. حسین پرنیا در این اثر سنتور نواخته و پژمان پرنیا او را با ساز تنبک همراهی کرده است. «سوگ سپید» به زنده یاد فرامز پایور تقدیم شده است و قطعاتی از این هنرمند در گذشته با نگاهی جدیدتر در آن گنجانده شده است. مقدمه ابوعطا، «ابوعطایی»، «خیزران»، «سیاه مشق»، «چلیپا»، خاتمه ابوعطا، مقدمه همایون، «سوگ سپید» و چهار مضراب همایون قطعات این اثر موسیقایی هستند.



سرنای نوروز – رستاک

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

اگر ترجیح می دهید، این روزها موسیقی شاد و با حال و هوایی نوروزی گوش دهید، آلبوم «سرنای نوروز» به تازگیج از سوی گروه «رستاک» منتشر شده است. فرزاد و بهزاد مرادی خوانندگان این آلبوم هستند و محوریت این آلبوم فصل بهار است. حوزه اصلی فعالیت رستاک موسیقی اقوام ایران است و در آلبوم جدیدش قطعاتی از فارس، مازندران، بوشهر، کرمانجی و موسیقی قشقایی شنیده می شود. پیران مهاجر (عود و سازهای کوبه ای)، یاور احمدی فر (دف، دایره، دهل)، محمد مظهری (کمانچه)، سارا نادری (دوتار، ناقاره، تنبک، دوتار)، نگار اعزازی (دف و دایره)، دانوش اسدپور (سنتور)، یاسر نوازنده (سرنا، لبک، نی انبان) و ... از اعضای گروه «رستاک» هستند.



فرکانس – احسان حق شناس

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

مخاطبان موسیقی پاپ می توانند این روزها آلبوم «فرکانس» احسان حق شناس را بشنوند. احسان حق شناس در این آلبوم که آن را در خارج از کشور و در کمپانی 20HZ تولیدو ضبط کرده، از وجود هنرمندانی چون شهاب رمضان، امیر طبری و امیر یگانه بهره برده است و تمامی ترانه های آلبوم این خواننده نیز توسط «فرید احمدی» سروده شده است. فضای آثار این خواننده در آلبوم جدیدش، بیشتر فضایی مدرن و الکترونیک است.



خاطرات مبهم – رضا یزدانی

نبض بازار موسیقی این روزها در دست چه کسانی است؟
 

«خاطرات مبهم» عنوان جدیدترین اثر رضا یزدانی است که چندی پیش در بازار موسیقی عرضه شد. کارن همایونفر که او را بیشتر با موسیقی فیلم هایش می شناسند، در آهنگسازی و تنظیم این اثر رضا یزدانی را همراهی کرده است. قیصر امین پور، اندیشه فولادوند، احسان گودرزی، حسن علیشیری، علیرضا باران و علی کمارجی نژاد، هنرمندانی هستندکه اشعار و کلامشان توسط رضا یزدانی خوانده شده است.

همچنین، بابک صفرنژاد (هارمونیکا)، علی جعفری پویان و میثم مروستی (ویلن)، کارن همایونفر (پیانو)، میلاد عدل (گیتار الکتریک و آکوستیک)، رضا یزدانی (گیتار الکتریک)، آرش زمانیان (گیتار باس)، فیروز ویسانلو (گیتار کلاسیک، اسپانیش و آکاردئون) و محمد خرمی نژاد (درامز) در «خاطرات مبهم» ساز زده اند.



در گذر زمان – گروه آفتاب


«در گذر» نیز عنوان یکی از جدیدترین آلبوم ها در ژانر موسیقی کلاسیک ایرانی است. این اثر با آهنگسازی محمدرضا فیاض همراه است و گروه «آفتاب» آن را اجرا کرده است. در دفترچه سی دی به قلم محمدرضا فیاض آمده است: «قسمت اول این مجموعه به محوریت سه گاه در پاییز 1374 نوشته شد و در تابستان 1375 در تئاتر شهر تهران با اجرای گروه «آفتاب» امکان اجرای صحنه ای یافت؛ و قسمت دوم آن با محوریت همایون در زمستان 1375 به نگارش درآمد و شرایط اجرای صحنه ای آن به هزار و یک دلیل هیچ وقت فراهم نشد؛ با این حال کل مجموعه در تیرماه 1376 به پشتیبانی موسسه ماهور در استودیو پاپ ضبط و در زمستان همان سال به عموم عرضه شد.»

این یادداشت می افزاید: «انتشار مجدد درگذر بعد از همه سال می تواند فرصت مغتنمی باشد، برای بازخوانی نقادانه آن و ارائه یک جمع بندی انتقادی از نوعی نگرش خاص در مورد امکانات آهنگسازی در موسیقی ایرانی؛ نگرشی که اگر هیچ گاه چندان شایع نبوده، اما به هر حال به قول دوست ارجمندم دکتر ساسان فاطمی همچون «وسوسه»ای گریبان برخی را رها نکرده است.

منطقی تر آن می بود که کسی جز من به ارزیابی انتقادی در گذر بنشیند و ناکامی ها یا کامیابی های احتمالی آن را در معرض دید بگذارد. البته داوری در مورد شکست یا موفقیت یک کار هنیری موضوعی است بسیار نسبی و مناقشه پذیر؛ با اینحال یک فاصله پانزده ساله این خوش بینی را در آدمی برمی انگیزد که بتواند به صورتی عینی منتقد خود باشد.»

 




ارسال توسط reza