کریستین استوارت، خوش پوش ترین خانم دنیا
برترین ها: بعد از یک نظرسنجی مردمی، ملکه استایل و خوش پوشی، کریستین استوارت اعلام شد.
او معمولاً با شلوار جین و کتانی راحت تر است تا لباس شب یا پیراهن مجلسی. ولی با این حال، به نظر می رسد که او هنوز چیزهایی بلد است که به رقبای انگلیسی اش، کیت میدلتون و اما واتسون یاد بدهد. چون در این نظرسنجی او از هر دوی آنها جلو افتاده و در صدر لیست خوش پوشان قرار گرفته است.
این هنرپیشه آمریکایی به عنوان خوش پوش ترین زن دنیا و بالاتر از ستاره فیلم های هری پاتر، یعنی اما واتسون، و دوشس کمبریج قرار گرفت.
کریستین استوارت برای دومین سال متوالی در صدر لیست خوش پوش ترین های مجله Glamour قرار گرفت.
ستاره 23 ساله فیلم های "گرگ و میش" بخاطر استایل شخصی شیک و پیکش مورد تحسین و تمجید قرار گرفته است.
با آنکه اغلب اوقات او روی فرش قرمز لباس های شیکی می پوشد، ولی در اوقات فراغتش لباس های راحت می پوشد.
او یک بار اعتراف کرد که وقت هایی که در فرش قرمز حضور نمی یابد و در شهر با تیشرت و موی نامرتب می گردد، مردم به او می گویند: «این دختره چش شده؟ باید بره روی شونه مو سرمایه گذاری کنه!»
اما واتسون 23 ساله، در رده دوم لیست قرار گرفت. او در سال های اخیر با عکس هایی که از او منتشر شد و با نقش های مختلفی که در فیلم ها بازی کرد، تصویر معصومی از خودش ساخت.
دوشس کمبریج در مقام سوم قرار گرفت. این عضو 31 ساله خانواده سلطنتی در مدت بارداری اش لباس های شیک و سنگینی به تن می کند.
خواهرش، پیپا میدلتون از مقام 32 به مقام 15 رسید.
در 5 رده اول ستاره فیلم مرد عنکبوتی، یعنی اما استون و تیلور سوئیفت خواننده هم دیده می شود.
اسامی دیگری که در این لیست به چشم می خورند، کیت ماس، کیرا نایتلی و لیلی کالینز هستند.
لیست خوش پوش ترین های این مجله بدین شرح است:
1. کریستن استوارت
2. اما واتسون
3. دوشس کمبریج
4. اما استون
5. تیلور سوئیفت
6. ویکتوریا بکهام
7. شریل کول
8. بلیک لایولی
9. کیتی پری
10. بیانسه
فقیهه سلطانی و تعجب ریاست جمهوری
روزنامه تماشا: فقیهه سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون به تازگی در گفت و گویی با «سوره سینما» با انتقاد از دستمزدهای پیشنهادی به بازیگران زن گفته است: «واقعا با مبالغی روبرو می شوم که هیچ ارزش مادی برای من ندارد. دستمزدی که به بازیگران زن پیشنهاد می دهند دستمزد یک کارگر هم نیست. نمی خواهم شأن کارگران عزیز را پایین بیاورم.
قصدم نقد دستمزدهای غیراصولی و غیرحرفه ای است که حتی سابقه 20 ساله بازیگر را در آن لحاظ نمی کنند. چند وقت پیش دستمزد دوازده سال پیش را به من پیشنهاد کردند. روی چه حسابی باید با نرخ دوازده سال پیش سر کار بروم. چه کسی این شکل برخورد را تعریف کرده است.
بعضی وقت ها دستمزدها را آنقدر دیر پرداخت می کنند که چاره ای جز شکایت برای بازیگر باقی نمی ماند. من چندین بار از تهیه کنندگان شکایت کردم و حتی تا پای حکم ممنوع الکار کردن یک تهیه کننده ماجرا را پیگیری کردم اما انگار برای این طیفی از تهیه کنندگان ممنوع الکار شدن مهم نیست.
ما بازیگران برای پیگیری این ماجرا دستمان به جایی بند نیست. من حتی به آقای رئیس جمهور نامه نوشتم و شکایت کردم و وضعیت دستمزدهای ناچیز بازیگران خانم را توضیح دادم. از دفتر ریاست جمهوری به من تلفن شد و اظهار تعجب کردند از این وضعیت. به هر حال نمی دانم بی توجهی به دستمزد خانم های بازیگر از کجا ناشی می شود.
شاید تهیه کنندگان با خود فکر می کنند که خانم ها همه پول هایشان را خرج لوازم آرایش و هزینه هایی از این قبیل می کنند اما واقعیت این است که اجاره خانه و هزینه زندگی اینقدرها هم شوخی نیست و زنان باید برای استقلال خود زحمت بیشتری بکشند.
همدردی هنرمندان با زلزله زدگان بوشهر
تماشا:چند تن از هنرمندان کشورمان در پیامی خطاب به مردم بوشهر در گذشت تعدادی از هموطنانمان در زلزله را تسلیت گفتند.
پیام تسلیت «رضا صادقی» برای هموطنان جنوبی پس از زلزله بوشهر
«بعضی دردها همچون کوه جانگیرند ...»
خواننده جنوبی موسیقی پاپ، شب گذشته و پس از انتشار خبر زلزله در جنوب کشور، در پیامی این واقعه طبیعی و دلخراش را به هموطنان و جنوبی ها تسلیت گفت.
رضا صادقی که در آستانه انتشار آلبوم جدیدش قرار دارد، برای همدردی با هموطنان جنوبی، متنی را نگاشته که می خوانید:
«همه دردها جانکاهند اما بعضی دردها همچون کوه جانگیرند امروز با شنیدن خبر زلزله بوشهر بار سنگین مصیبت را بر دوش همخونان جنوبیم حس کردم.
از خداوند برای بازماندگان صبر و برای رفتنگان طلب آمورزش دارم.
من به عنوان یک جنوبی خود را صاحب عزا می دانم و از همه دوستان می خواهم برای آرامش روح رفتگان و همچنین ماندگان باورانه دعا کنند. همین ...»
همدردی علیرضا قربانی با مردم بوشهر
این چه رازی است که هر بار بهار با عزای دل ما می آید ...
علیرضا قربانی خواننده کشورمان در پیامی خطاب به مردم بوشهر در گذشت تعدادی از هموطنانمان در زلزله شهرستان دشتی را تسلیت گفت. عصر 20 فروردین ماه زلزله شدیدی شهرستان دشتی از استان بوشهر را لرزاند که این اتفاق به کشته و زخمی شدن تعدادی از هموطنانمان منجر شد.
هنرمندان کشورمان همواره در چنان اتفاقاتی به شیوه های مختلف در کنار مردم مصیبت دیده هستند و با پیام های تسلیت و اجرای برنامه های هنری با مردم ابراز همدردی می کنند.
علیرضا قربانی خواننده جوان کشورمان نیز به همین مناسبت پیامی را برای مردم زلزله زده و به ویژه خانواده هایی که عزادار شده اند، داد.
وی در این متن نوشته است:
این چه رازی است که هر بار بهار، با عزای دل ما می آید؟... و اینک مصیبتی دیگر در روزهای شکوفایی بهار ...
بار دیگر حادثه ای دردناک، زلزله ای مصیب بار در خطه مردمان بسیار خونگرم و مهربان بوشهر جان تعدادی از عزیزانمان را به تلخی گرفت و خانواده های بسیاری را داغدار نمود. بدین وسیله درگذشت تعدادی از هموطنان عزیز را خدمت ملت شریف ایران و خانواده های محترم آنان تسلیت عرض نموده و برای بازماندگان صبر و شکیبایی از درگاه خداوند منان خواستارم.
کتایون ریاحی به هموطنان بوشهری تسلیت گفت
کتایون ریاحی درگذشت شماری از هموطنان کشور را در زلزله اخیر بوشهر تسلیت گفت.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از روابط عمومی موسسه کمک، کتایون ریاحی بازیگر سینما با انتشار متنی با ابراز تاسف از درگذشت شماری از هموطنان در زلزله اخیر بوشهر از تمامی هم میهنان تقاضا کرد تا به یاری زلزله زدگان بشتابند.
متن پیام کتایون ریاحی بدین شرح است:
زمین باز هم لرزید و مادران و پدران سرزمین مان کاشانه مهرشان فرو ریخت و کرشمه بیداد، کودکانی را بی پناه و تنها ساخت. باری دگر، دست های توانمند سازنده را خورشید مهر سازیم و کمک رسان شویم تا نگاهی را آرام و دلی را شاد کنیم.
هم داد کن تو به گیتی درون
که از داد هرگز مشد کس نگون
سینما در سال 91 چگونه تمام می شود؟
تماشا: در روزهای پایانی سال که سینما روزهای آرامی را پشت سر می گذارد و اغلب افراد مشغول رتق و فتق امور شخصی شان در انتهای سال هستند، فرصت خوبی برای سینماگران پیش می آید که با فراغ بال و بدون هیچ هیجانی فیلم بسازند.
خیلی از کارگردانان معمولا از این فرصت استفاده می کنند تا در سکوت و آرامش، کارشان را جمع و جور کنند. برای آن دسته از افرادی که اخبار سینما و تولیدات آن را دنبال می کنند، جالب خواهد بود بدانند که در حال حاضر کدام کارگردانان مشغول ساختن فیلم جدیدشان هستند. به همین خاطر با هم بعضی از پروژه های مهم در دست تولید این روزها را مرور می کنیم.
مهمان بابا
نام فیلم: مهمان داریم
نویسنده و کارگردان: محمدمهدی عسگرپور
تهیه کننده: منوچهر محمدی
بازیگران: پرویز پرستویی، آهو خردمند، بهروز شعیبی، سهیلا گلستانی، معصومه قاسمی پور، مهدی صادقی و محمد صادقی
خلاصه داستان: خبر آمدن یک مهمان، کارهاییکه خیلی وقت است زمین مانده، دلشوره یک پذیرایی و زنگ در که به صدا درمی آید.
توضیحات بیشتر: کسی فکر نمی کرد که مدیرعامل سابق خانه سینما در این بلبشو با حوزه هنری، متهم ردیف اول محدودیت سینما، در سال 91 همکاری کند اما این اتفاق افتاد و عسگرپور فیلمش را در نیمه بهمن ماه یعنی در اوج برگزاری جشنواره فیلم فجر کلید زد.
این فیلم احتمالا باید فیلمنامه جذابی داشته باشد چرا که پرویز پرستویی بالاخره بعد از دو سال پذیرفته در آن بازی کند. او در آخرین گفت و گویش با ماهنامه 24 عنوان کرده بود که مهمترین دلیل کم کاری اش در سال های اخیر نبودن فیلمنامه جذاب است. او گفته بود: «منتظرم یک یدر خونه رو بزنه بگه فیلمنامه خوب می خواستی بیا دیگه چه بهانه ای برای کار نکردن داری؟» لوکیشن اصلی این فیلم خانه ای حوالی خیابان جامی است. در پشت صحنه این فیلم گروهی حرفه ای قرار دارندو از محمد آلادپوش به عنوان مدیر فیلمبرداری گرفته تا مهرداد میرکیانی، طراح گرجیم و ساسان نخعی در مقام صدابردار.
پدر و فرزندان و انتخابات
نام فیلم: آشغال های دوست داشتنی
نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: محسن امیریوسفی
بازیگران: شیرین یزدان بخش، حبیب رضایی، شهاب حسینی، صابر ابر، هدیه تهرانی، نگار جواهریان و اکبر عبدی.
خلاصه داستان: درباره خانواده ای است که یک شب فرصت دارند مشکل مادر را حل کنند.
توضیحات بیشتر: داستان این فیلم در سال 88 اتفاق می افتد و گفته می شود می توان آن را یک فیلم سیاسی دانست که بستر آن اتفاقات 88 است. قرار بود عزت الله انتظامی در این فیلم نقش کوتاهی داشته باشد که در نهایت به خاطر کهولت سن انتظامی، اکبر عبدی جایگزین او شد.
همه جور ستاره
نام فیلم: پنج ستاره
کارگردان: مهشید افشارزاده
نویسنده: علی اکبر قاضی نظام
تهیه کننده: امیر سماواتی
بازیگران: شهاب حسینی، همایون ارشادی، بهنوش بختیاری، بهناز جعفری، سحر قریشی و امید روحانی.
خلاصه داستان: این فیلم، داستان دختری است که برای رفتن به دانشگاه دچار مشکلاتی می شود. او در این میان درگیر مسائل عشقی هم می شود و ...
توضیحات بیشتر: این اولین فیلم بلند سینمایی مهشید افشارزاده است. او که در دهه 70 بازیگر پرکاری بود در دهه 80 جز فیلم «عیار 14» در هیچ فیلمی بازی نکرد و مدتی از ایران دور بود. اگر به ترکیب بازیگران این فیلم دقت کنید شما هم مثل ما متعجب می شوید از اینکه افشارزاده با چه معیاری از هر طیف و سلیقه ای یک بازیگر آورده است.
در کنار هم قرار گرفتن شهاب حسینی و سحر قریشی از یک سو و از آن سو بهناز جعفری و بهنوش بختیاری به خودی خود می تواندن یک اتفاق در سینمای ایران محسوب شود! باید دید این اتفاق تبدیل به ویژگی مثبت در این فیلم می شود یا نه. فیلمبرداری این فیلم در تهران و شمال ادامه دارد. تمام صحنه های فیم طی پنجاه جلسه در تهران فیلمبرداری می شود.
فیلمسازی آهسته و پیوسته
نام فیلم: برف
تهیه کننده و کارگردان: مهدی رحمانی
نویسنده: حسین مهکام
بازیگرجان: رویا تیموریان، مینا ساداتی، میلاد کی مرام، آناهیتا افشار، محمدرضا غفاری، افشین هاشمی، رابعه مدنی، شیرین یزدان بخش
خلاصه: شرح حال یک روز خانواده ای شهری است که درگیر مراسم خواستگاری دخترشان هستند.
توضیحات بیشتر: سازندگان این فیلم در سکوت خبری به کار خود ادامه می دهند. این سومین فیلم بلند سینمایی مهدی رحمانی است. فیلم قبلی این کارگردان جوان «پنهان» بود که نتوانست در گیشه موفق عمل کند اما به اذعان برخی از کارشناسان فیلم استانداردی بود. اولین نمایش فیلم «برف» قرار است در جشنواره سی و دوم فجر باشد. قرار بود هدایت هاشمی هم در این فیلم حضور داشته باشد که گویا نتوانسته و افشین هاشمی در آخرین لحظات جایگزین او شده است.
لاله هنوز ندمیده!
نام فیلم: لاله
نویسنده و کارگردان: اسدالله نیک نژاد
بازیگران: نیکی کریمی، همایون ارشادی
خلاصه داستان: «لاله»، زندگی لاله صدیق قهرمان اتومبیلرانی ایران را به تصویر می کشد.
توضیحات بیشتر: تولید این فیلم شروع شده است چرا که گروه تولید مشغول تهیه مستندهایی از مسابقات «رالی» هستند. قطعا حاشیه های تمام نشدنی این فیلم را کم و بیش دنبال کرده اید. بیشترین حواشی برای این فیلم مربوط به حضور اسدالله (اسی) نیک نژاد به عنوان نویسنده و کارگردان به وجود آمد و کماکان ادامه دارد. بودجه 8 میلیاردی این پروژه هم چندین هفته نقل محافل خبری بود. فیلمنامه «لاله» چندین بار توسط ارشاد رد شد تا در نهایت به موافقت اصولی دست یافت. کشمکش های اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس و سازندگان این فیلم هم مدتی خبرساز شد.
شائبه حضور برخی از بازیگران، نقل محافل سینمایی بود و البته توسط آن بازیگران به سرعت تکذیب می شد. یکی از آن بازیگران که حضورش را در این فیلم تکذیب کرد نیکی کریمی بود که گویا در نهایت با این گروه به توافق رسیده و قرار است جلوی دوربین اسی نیک نژاد برود. گفته می شد که قرار است دارین حمسه، نقش لاله را بازی کند که این اتفاق هم نیفتاد و گمانه هایی برای پیوستن بهاره کیان افشار و ایفای نقش لاله شنیده شد که در نهایت منتفی شد. این فیلم به زبان انگلیسی ساخته خواهد شد و شرط اصلی برای حضور بازیگران تسلط آنها به زبان انگلیسی است. حضور علیرضا زرین دست به عنوان فیلمبردار در این فیلم قطعی شده است.
بعیده که جور دربیاد!
نام فیلم: اصلا جور درنمیاد
کارگردان: مهیار عبدالملکی
تهیه کننده: ابوالفضل افشاری
نویسنده: زهرا پیرهادی
بازیگران: کامبیز دیرباز، ملیکا شریفی نیا، مهدی ماهانی، شهین تسلیمی، هانیه غلامی، هما خاکپاش و علی برقی
خلاصه داستان: سوگند برای اینکه بتواند تحصیلات خود را در خارج از کشور ادامه دهد باید بنا به درخواست پدرش ازدواج کند. در چنین شرایطی یک خواستگار فرنگی برایش پیدا می شود و ...
توضیحات بیشتر: به نظر نمی آید این فیلم نیازمند توضیحات بیشتری باشد، تنها باید به این موضوع اشاره کرد که لوکیشن اصلی این فیلم در منطقه شهران تهران است.
با همدیگه بریم شمال
نام فیلم: متل قو
نویسنده: علیرضا معتمدی
کارگردان: مسعود نوابی
تهیه کننده: بیژن امکانیان
بازیگران: دانیال عبای، تینا آخوندتبار، مجید حاجی زاده، سولماز حصاری، جواد یحیوی، کیانوش گرامی، میرطاهر مظلومی و ...
خلاصه داستان: همه فکر می کنند امید و سایه برای هم آفریده شده اند اما تنها نقطه مشترک آنها تنفر از ازدواج و مسئولیت بچه دار شدن است ...
توضیحات بیشتر: آخرین فیلم نوابی «کلاهی برای باران» یکی از فیلم های پرفروش زمان خودش بود. نوابی را البته بیشتر با سریال هایش می شناسند. سریال هایی مانند «دردسر والدین»، «گمشده» و «آهوی ماه نهم». «متل قو» بیشتر در تهران، سلمانشهر، نمک آبرود، چالوس و نوشهر جلوی دوربین رفته است و تهیه کنندگی این فیلم سینمایی را بیژن امکانیان، ستاره دهه شصت سینمای ایران برعهده دارد.
آنهایی که در فکر تولید هستند
اما شاید بد نباشد بدانید که فیلمسازان مهمی هم به فکر ساخته بعدی شان هستند و در حال حاضر به شکلی مشغول پشت سر گذاشتن پیش تولید فیلم جدیدشان هستند. یکی از مهمترین این کارگردان ها عبدالرضا کاهلی است که در کشور فرانسه می خواهد فیلم جدیدش را بسازد، فیلمی که هنوز هیچ اطلاعاتی از آن درز نکرده و ما هم مثل شما منتظر جزئیات آن هستیم.
دیگر فیلمساز مهم سینمای ایران یعنی فریدون جیرانی هم می خواهد فیلم «زندگی دوگانه فیروز» را تولید کند.
یک کتاب خوب برای وقت گذراندن در ترافیک!
همشهری جوان: در کشور ما و در درون فرهنگی کلی به نام ایران و ایرانی، انواع و اقسام خرده فرهنگ ها هم پیدا می شوند که حتی همان ها هم عمری باستانی دارند؛ مثلا انواع شعر در ایران ما، خیلی بیشتر از همین چند قالب کلاسیک و نویی است که توی مدرسه به ما یاد می دهند.
یک نمونه اش «لیکو»های بلوچی، یکی از بازمانده های شعر کوتاه ایران باستان که اقوام بلوچ هنوز هم حفظش کرده اند و سینه به سینه و نسل به نسل ادامه اش داده اند. از لحاظ فرمی، لیکو (که اسم پرنده ای هم هست) شعری است متشکل از یک بیت موزون و مقفی، با دو مصراع ده هجایی. از لحاظ محتوایی، لیکوها اشعاری هستند که آمال و آرزوهای یک قوم را نمایندگی می کنند، معمولا شاعر لیکوها مشخص نیستند، در آنها تصویرسازی های به معنای متداول در شعر وجود ندارد و اصطلاحا بیشتر از جنس زمین هستند تا آسمان (همانطور که پرنده «لیکو» هم نمی تواند خیلی خوب پرواز کند و بیشتر روی زمین می جهد). از لحاظ اجرا هم لیکو بخشی از موسیقی بلوچی است و معمولا «لیکوخوانی» همراه است با نواختن ساز «قیچک».
قالب کوتاه لیکو و ایجاز موجود در آن، لیکو را به «هایکو» ژاپنی شبیه می کند، بخصوص که خیلی وقت ها در لیکو از عناصر طبیعت هم استفاده می شود اما با این فرق که هایکو شعری است برای ثبت تصاویر طبیعت اما لیکو شعری است برای بیان حسرت ها، حالا ممکن است این درد دل با استفاده از عناصر طبیعت باشد، ممکن است نباشد.
لیکوهایی که سال 86 منصور مومنی در اولین مجموعه معرفی کرد، هم به دلیل این شباهت با فرم هایکو و استفاده از عنصر ایجاز و از آن مهمتر به خاطر مضمون بومی شان خیلی زود گل کردند و از کتاب خارج شد؛ طوری که مومنی دومین مجموعه لیکو را هم آماده کرده است. تا کتاب دوم را بخوانیم، منتخبی از لیکوهای دفتر اول را برایتان نقل می کنیم:
* هوا بهاری است/ چشمم نگهبان جاده هاست.
* امروز/ روز دوم است/ که جنازه ام افتاده/ بر تفت آفتاب.
* کلاغی سیاه/ بر آسمان می گذرد. / زنده است استخوانم و / درد می کند جانم.
* با همان سطل کوچک آبم ده!/ برای چشمان توست/ فقط برای چشمان توست/ اگر قاتلم من.
* لب هایم داغمه بسته اند/ نمیتوانمفراموش کنم / مهربانی هایت را.
* چشمت خمار است/ باغ انار است.
به پایان سلام کن
خزان خودکامه / گابریل گارسیا مارکز/ ترجمه اسدالله امرایی / نشر ثالث / 12000 تومان
این کتاب را با اسم «پاییز پدرسالار» می شناسیم که در یک ترجمه دیگر «پاییز پیشوا» شده بود و حالا سومین ترجمه اش به بازار آمده. این رمان مهم محصول حکومت پینوشه است. نقتی که مارکز در اعتراض به کودتا علیه آلنده اعلام کرد دیگر نخواهد نوشت و بعد یک دفعه با این اثر مهم به دنیای ادبیات برگشت و از دنیای پوچ و زندگی بی معنی دیکتاتورها گفت.
«آدم هر چه بیشتر قدرت به دست بیاورد، تشخیص اینکه چه کسی با اوست و چه کسی بر او، برای دشوارتر می شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت، دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می شودو این بدترین نوع تنهایی است ...» خود مارکز می گفت این رمانش را بیشتر از همه دوست دارد.
کلبه عمو تام زنانه
خدمتکارها / کاترین استاکت / نسترن ظهیری/ انتشارات ققنوس/ 28000 تومان
داستان، داستان ظلم و ستم است و طبیعتا شخصیت هایش هم سیاهپوست هستند. داستان در دهه 1960 و در ایالت می سی سی پی آمریکا می گذرد.
دوتا مستخدم سیاه، شخصیت اصلی داستان هستند. این دوتا یکی شان ارباب بد دارد و یکی ارباب بدتر و این وسط یک دختر سفیدپوستی پیدا می شود که تصمیم می گیرد خاطرات ستم کشی های این دوتا را در قالب یک داستان بنویسد و می نویسد و ...
خلاصه چه دردسرتان بدهم، داستانی است درباره اینکه نژادپرستی بد است و زن ها هم می توانند با هم رفاقت بکنند و این حرف ها، اگر به روح زنانه و این قبیل مسائل علاقمندید، کتاب می تواند گزینه خوبی باشد.
طبیعت بهوت
جان های افسرده / فیلیپ کلودل / ترجمه پرویز شهدی / انتشارات کتاب پارسه / 9300 تومان
در فضای جنگ جهانی که هر روزه هزاران کشته و زخمی و معلول بر جا می گذارد، کسی نمی تواند به فکر آینده باشد چون نمی داند تا فردا زنده است یا نه. در هیاهوی جهنمی جنگ و در دنیایی سراسر به هم ریخته که جز مرگ و ویرانی در آن دیده نمی شود. مردم هم در زندگی به ظاهر عادی شان چیزی جز مرگ و فاجعه را لمس نمی کنند.
فیلیپ کلودل فرانسوی البته برخلاف کاراکتر اصلی رمانش تجربه زندگی در دوران جنگ را ندارد. او استاد ادبیات در دانشگاه نانسی است و فیلمی هم با نام «همیشه دوستت داشته ام» کارگردانی کرده بود که جوایز زیادی برد. هم آن فیلم و هم این رمان، پر است از نوع روایت فرانسوی، یعنی پرداختن به حواشی به جای داستان تخت. گفتیم که بدانید.
عکسی از لحظه برگزیده اسکار 2013
تامل کنیم و ببینیم آن چیزی را که هست، آن چه را که میماند و آن چه را که وقعا اهمیت دارد. پس در روزگاری که به قول یک علاقه مند به سینما در فضای مجازی، ما علیه آنها فیلم میسازیم و آنها علیه ما، و هر دو طرف به فیلمهایمان جایزه میدهیم، در چنین روزگاری، لحظه های درخشان هم، نور بیشتری به سوی دیده های باز می تاباند.
و صحنهی برگزیده از مراسم اسکار، لحظهای است که سازندهی شاهکار مومنانهی "زندگی پای"، یعنی آنگ لی، از به قول خودش "خدای سینما" تشکر میکند. زندگی پای را ببینید.
هر ماه 7 هنرمند نقاب در خاک کشیدند
خبرگزاری ایلنا: سال ۹۱ برای اهالی فرهنگ و هنری سال چندان خوبی نبود. از ابتدای سال ۹۱ تا امروز87 چهرهی فرهنگی، هنری و ادبی روی در نقاب خاک کشیدهاند و در این میان سهم سینما و تاتر از همه بیشتر بوده است.
در این میان درگذشتگان نبود افرادی همچون حمید سمندریان، همایون خرم، ایرج قادری، جلال ذوالفنون، شاپور قریب، علی کسمایی، فهیمه راستکار، جاهد جهانشاهی، فریده لاشایی و مسعود بهنام... برای علاقمندان جامعه هنر دردناکتر بود.
در سال 1391، 31 هنرمند سینما و تئاتر، ۱۶ هنرمند عرصه موسیقی، ۱۸ هنرمند عرصه هنرها تجسمی، ۶ نویسنده حوزه ادبیات و ۷ منتقد و پژوهشگر هنر درگذشتهاند.
اسامی هنرمندانی که در طی سال ۹۱ در گذشتهاند باتوجه به رشتههای هنری به شرح ذیل است:
هنرمندان درگذشته عرصه سینما و تئاتر(بازیگر، مدیرتولید، دوبلور، کارگردان) 31 نفر
اردشیر ایراننژاد(مدیرتولید)، امیر بدر طالعی(بازیگر)، امیر هوشنگ قطعه(دوبلور)، ایرج قادری(کارگردان)، ایرن زازیانس(بازیگر)، ایلوش خوشابه(بازیگر)، بهروز مسروری(بازیگر)، پروین دخت یزدانیان(بازیگر)، حمید سمندریان(کارگردان)، رضا حاجیان(بازیگر و بدلکار)، رضا مشایخی(تعزیه خوان)،ستار داداشپور(بازیگر)،شاپور قریب(کارگردان)، عبدالله بوتیمار(بازیگر)،علی کسمایی(دوبلور)،علی نجفی(متصدی لابراتوار)، فاطمه طاهری(بازیگر)، فهیمه راستکار(بازیگر و دوبلور)، قاسم اصغری(طراح و مجری صحنه)، مجید میرزاییان(بازیگر)، محمدحسن نوروزی(مدیر تدارکات)، مسعود بهنام(صدابردار)، مسعود فقیه(هنرمند تئاتر)، منوچهر اخضرپور(بازیگر و بدلکار)، مهدی کیخایی(بازیگر تئاتر)، میرمحمد تجدد(بازیگر)، نادیا دلدارگلچین(بازیگر)، نعمت اسعدالهی(بازیگر)، هدیش بیگدلی شاملو(هنرمند جلوههای ویژه سینما)، حمید حمزه ابیازنی(بازیگر و کارگردان) و محمد باباوند(بازیگر تئاتر).
هنرمندان درگذشته عرصه موسیقی (آهنگساز، خواننده، نوازنده، رهبر ارکستر) ۱۶ نفر
اکبر لقا(خواننده)، امیرحسین ملک(نوازنده ویولون)، بهرام سارنگ(خواننده)، حسن کسایی(نوازنده نی)، حسین سمندی(دوتانواز)، سراجدین باشقره(موسیقی ترکمن)، عبدالله سرور احمدی(دوتار نواز)، فرج اله امینی(دوتارنواز)، فریدون پوررضا(خواننده گیلکی)، قاسم جبلی(خواننده)، محمد بیگلریپور(آهنگ ساز)، محمدرضا روح بخش(نوازنده تئاتر)، محمدرضا گرگینزاده(آهنگ ساز)، محمدعلی شرفایی(خواننده و نوازنده)، ملاغلامحسین افکاری(موسیقی محلی قوچان) و همایون خرم(آهنگ ساز).
هنرمندان درگذشته عرصه هنرهای تجسمی(خوشنویس، نقاش) ۱۸ نفر
اباصلت صادقی(خوشنویس)، بهمن یوسفیان(عکاس)، بیژن نعمتی شریف(نقاش و مجسمه ساز)، جمالالدین خرمینژاد(نقاش)، جهانبخش صادقی(نقاش)، شهریار سرمست(گرافیست)، فخری گلستان(سفالگر)، فریده لاشایی(نقاش)، کامران شاهین فر(معمار)، محمد فراهانی(نقاش)، محمدفواد نجفزاده خویی(عکاس)، محمود جوادیپور(نقاش)، منصوره حسینی(نقاش)، مهتاب نوروزی(سوزن دوز)، هوشنگ زرافشان(عکاس)، هوشنگ صانعی(معمار)، بهروز احمدی(معمار) و ادیک نیازی(نقاش).
نویسندگان، شعرا و ادبای درگذشته ۶ نفر
اصغر الهی(نویسنده)، اصغر حاج حیدری(شاعر)، حسن احمدی گیوی(نویسنده و ادیب)، خلیل عمرانی(شاعر)، سیدامیر محمود انوار(ادیب و نویسنده)، محمود گلاب درهای(نویسنده)،
منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران درگذشته ۷ نفر
ایرج زهری(منتقد تئاتر)، پرتو اشراق(مترجم و پژوهشگر موسیقی)، جاهد جهانشاهی(منتقد تئاتر)، جمشید صداقت کیش(پژوهشگر هنر)، قمر آریان(پژوهشگر هنر)، مرتضی ثاقب فر(پژوهشگر) و نوشین دخت نفیسی(پژوهشگر هنر).
مهران مدیری هم «قلب یخی» را احیا نکرد!
مجله مهر: توقف تولید و توزیع مجموعه «قلب یخی» در شبکه نمایش خانگی باردیگر ثابت کرد تجربه سریالسازی برای توزیع در شبکه ویدئویی کشور تجربه شکست خورده و غیرقابل ترمیم است.
«قلب یخی دوباره جان میگیرد» این تیتر یکی از سایتهای غیررسمی مرتبط با مجموعه «قلب یخی» است که در تازهترین پست خود در تاریخ 3 اسفندماه خبر از آغاز توزیع سری نهم از فصل سوم این سریال در آینده نزدیک میدهد. خبری که البته علی اسدزاده در مقام پخش کننده این سریال در گفتوگو با خبرگزاری مهر اعلام کرده بود و طبیعتاً باید منتظر تحقق آن میبودیم.
یک هفته از آن تاریخ گذشته است و هنوز خبری از سری نهم این سریال نیست. توزیع مجموعه بهطور کامل متوقف شدهاست و اخبار غیررسمی هم کمتر نشانی از امیدواری برای از سرگیری توزیع آن درآینده نزدیک دارد.
عدم استقبال مخاطبان از این سریال که در دور جدید تولید و توزیع ترکیبی کمنظیر از ستارههای سینما را گردهم آورده بود و به تبع افت فروش شدید این مجموعه احتمالاً فشار اقتصادی غیرقابل توجیهی را متوجه تولیدکنندگان کرده و به همین دلیل ناگزیر از توقف تولید شدهاند.
داستان از کجا آغاز شد؟
همه چیز از زمانی آغاز شد که تب استقبال از سریالهای خارجی همچون "لاست" و "فرار از زندان" در میان مخاطبان ایرانی فراگیر شد و این تولیدات در شبکه غیررسمی توزیع محصولات فرهنگی گردش مالی حیرتانگیزی را به نام خودثبت کردند. همین اقبال هم جمعی از اهالی سینما و تلویزیون را به فکر انداخت که چرا از این ظرفیت خودمان بهرهمند نشویم؟
این بود که طرح تولید و توزیع سریال در شبکه نمایش خانگی مطرح شد و برای این کار هم محمد حسین لطیفی و مهران مدیری پیش قدم شدند. حکایت مهران مدیری و مجموعه "قهوه تلخ" که امروز به حکایت بارها خوانده تبدیل شدهاست. حکایت لطیفی و مجموعه "قلب یخی" اما اندکی متفاوت است.
اثر ماندگاری که ماندگار نشد!
«اثری ماندگار از محمدسین لطیفی» این جملهای بود که از همان نخستین قسمت توزیع شده از مجموعه «قلب یخی» روی بستههای آن خودنمایی میکرد و نشان میداد لطیفی تا چه اندازه بر روی کیفیت اثر خود وسواس بهخرج داده و به حاصل آن ایمان دارد.
از مهمترین ویژگیهای قسمتهای ابتدای مجموعه هم عبور موکد از خطوط قرمز مرسوم در تولیدات تلویزیونی بهویژه در زمینه پوشش و آرایش بازیگران خانم و نیز خشونت و وحشت در برخی صحنهها بود. خروجی این ترکیب تازه داستانی بود با محوریت فراماسونری که طبیعتاً باعث شد محتوای سریال هم برای مخاطبان کشش و جذابیتی دوچندان پیدا کند.
همه چیز بهخوبی پیش میرفت تا اینکه در میانه تولید سری دوم مجموعه به ناگاه خبر رسید تهیهکننده کار بهواسطه توزیع و کپی غیرمجاز سریال در شهرستانها و نیز قرار دادن لینک دانلود آن بر روی برخی سایتها غیرمجاز ورشکست شدهاست و امکان ادامه کار وجود ندارد.
همزمان خبرهایی از اختلاف بهوجود آمده میان تهیهکننده با نویسنده، کارگردان و نیز بازیگران در رسانهها منتشر شد تا تردیدی باقی نماند که مجموعه اگر هم در فصل دوم به پایان برسد امیدی به تولید فصل سوم آن نیست.
تصور کنید داستانی چنین حساس درباره نفوذ گروههای ماسونی در ایران و نیز اقدامات عجیب و محیرالعقول این گروه در کشور به ناگاه در میانه راه نیمه تمام رها شود؛ فکر میکنید در صورت چشمپوشی از ضررهای مالی تحمیل شده به مخاطبان پیگیری که حال با داستانی نیمه تمام مواجه هستند میتوان چشم بر ضررهای فکری و اعتقادی ناشی از داستان به سرانجام نرسیده فیلم پوشاند!؟
جالب اینکه در این مرحله نقل قولهایی هم از نویسنده فیلمنامه اولیه منتشر شد که تعطیلی پروژه را تبدیل به معما کرد. حامد عنقا به عنوان طراح و نویسنده این مجموعه مدعی شد که ممیزی ارشاد و برخی ممانعتها در مسیر ادامه داستان مجموعه که بر پایه افشاگری علیه گروههای ماسونی بود، بیتأثیر نبودهاست. این اظهارات در تعطیلات نوروز 91 رسانهای شد، با واکنشی از سوی مسئولان ارشاد مواجه نشد و بعدها هم فراموش شد!
ادامه سریال با نویسنده، کارگردان و بازیگران تازه!
پس از توقف تولید مجموعه در پایان فصل دوم خبری از ادامه تولید نبود تا اینکه خبر رسید فصل سوم با کارگردان جدید، بازیگران متفاوت، نویسنده جدید و داستانی نو کلید خواهد خورد! برخی اخبار حتی حکایت از احتمال تغییر نام مجموعه هم داشت اما این اتفاق نیافتاد و فصل سوم با کارگردانی سامان مقدم و با حضور ترکیبی کمنظیر از بازیگران سرشناس از هدیه تهرانی و مهران مدیری گرفته تا رضا کیانیان، هانیه توسلی و رضا عطاران کلید خورد.
تهیهکننده "قلب یخی" برای فصل سوم حساب ویژهای روی سوپراستارها باز کرده بود!
همانطور که انتظار میرفت این تغییر فاز نزدیک به 180 درجهای در یک مجموعه با داستانی معین قطعاً نمیتوانست مورد استقبال واقع شود و همین هم شد؛ توزیع فصل سوم از «قلب یخی» با فضایی کاملاً متفاوت با دو فصل اول تا مجموعه هشتم ادامه پیدا کرد اما بهناگاه متوقف شد. امروز نزدیک به 3 هفته از موعد مقرر برای توزیع مجموعه نهم میگذرد و هنوز خبری از آن نیست.
ضرر 50 میلیاردی برای سینما!
برخی شنیدهها حکایت از افت تیراژ این مجموعه از یک میلیون پانصد هزار نسخه در فصل نخست به زیر 100 هزار نسخه حکایت دارد و همین بهترین گواه برای شکست کامل اقتصادی این مجموعه است. شکستی که پیشتر مجموعه «قهوه تلخ» و «ساخت ایران» هم با آن مواجه شده بودند.
این شرایط در کنار برخی گمانهزنیها درباره عدم اقبال مجموعه تازه مهران مدیری (ویلای من) در زمینه جذب مخاطب نشاندهنده صحت برخی تحلیلها درباره ناکامی صددرصدی روژه سریالسازی در شبکه نمایش خانگی است.
تحلیلی که همین چند روز قبل محمدرضا عباسیان مدیرعامل وسسه رسانههای تصویری هم برآن مهر تأیید زد و رسماً اعلام کرد: «سه سریال شبکه خانگی 50 میلیارد تومان به سینمای ما ضرر زد. تولید سریال برای شبکه نمایش خانگی یک آسیب، آفت و خیانت بود.»
کلاه قرمزی به جای تلویزیون در رادیو
خبرگزاری ایسنا: فيلم سينمايي «کلاه قرمزي و بچه ننه» براي نوروز 92 نمايش راديويي ميشود.
فرشاد آذرنيا، سردبير برنامه «راديو فيلم» گفت: سريال «سلطان و شبان» و 20 فيلم سينمايي را براي نوروز 92 نمايش راديويي خواهيم کرد. وي افزود: «خوابم مياد»، «خواب زمستاني»، «شب يلدا»، «خاموشي دريا»، «محيا» و «کلاه قرمزي و بچه ننه» از جمله فيلمهاي سينمايي است که براي ايام عيد آماده ميکنيم.
اين سردبير راديو ادامه داد: اين نمايشها از 25 اسفند ماه تا 15 فروردين از شبکه راديو نمايش پخش خواهند شد. آذرنيا در پايان خاطرنشان کرد: طي روزهاي اخير قسمتهايي از سريال «کلاه پهلوي» و فيلمهاي سينمايي نوروز را ضبط کرديم.
لیلا حاتمی یا هدیه تهرانی در فیلم کیمیایی
به این دلیل که هم داستان و هم پروداکشنی که برای این فیلم در نظر گرفته شده بود، نیازمند بودجه ای عظیم و میلیاردی بود که یک کارگردان مستقل بدون حمایت دولتی از پس آن برنمی آمد، حتی اگر آن کارگردان مسعود کیمیایی باشد.
کیمیایی بعد از آنکه از پیدا کردن اسپانسرهای عظیم با حمایت قدرتمند مالی شان ناامید شد، عطای «خائن کشی» را به لقایش بخشید. البته برخی می گویند که کیمیایی علاقه فراوانی به ساختن «دست تنها» داشت و به دلیل عدم دریافت پروانه ساخت، کشش زیادی هم به تولید «خائن کشی» یا حتی «تبعید سایه ها» پیدا نکرد.
اما روز گذشته «بانی فیلم» خبر درگوشی منصرف شدن کیمیایی از ساخت «خائن کشی» را رسمی کرد و در خبرش آورد: «مسعود کیمیایی به دلیل فراهم نشدن سرمایه ناچار شد قید ساخت فیلم «خائن کشی» را بزند.»
اما «تماشا» خبر دارد که آقای کارگردان این روزها خلوت کرده و تنها دغدغه اش به سرانجام رساندن فیلمنامه فیلم جدیدش است که با همراهی گروه دوستانش یعنی تینا پاکروان و عبدالرضا منجزی می خواهد در سال 92 آن را کلید بزند.
فیلمنامه این فیلم را منجزی نوشته که پیش از این هم طرح ابتدایی «سونامی» را نوشته بود اما هنوز نامی برای آن در نظر گرفته نشده و قطعا مطابق معمول کیمیایی آن را بازنویسی نهایی خواهد کرد. داستان در تهران امروز رخ میدهد.
آنطورکه از خبرهای درگوشی دستگیرمان شد گویا داستان این فیلم در یک شب تا صبح اتفاق می افتد و قرار است از آن نوآرهای کلاسیک باشد که کیمیایی همیشه علاقه مند به ساخت آن بوده است.
نکته جذاب فیلمنامه این است که قهرمان فیلم یک زن جوان خواهد بود. گویا مسعودخان کیمیایی برای آن قهرمان زن، این روزها گزینه های زیادی در ذهن دارد. بنا بر اطلاعاتی که به دست آورده ایم از میلان لیلا حاتمی و هدیه تهرانی قرار است یکی برای این نقش انتخاب شود.
پیش از این گفته می شد قرار است پولاد کیمیایی در فیلم جدید دستیار پدرش باشد و حالا باید دید با منتفی شدن ساخت «خائن کشی» آیا پولاد در فیلم جدید هم پدر را همراهی می کند یا نه.
در روزهای آینده اخبار داغ تری از این پروژه منتشر خواهد شدو قطعا بعد از طی شدن قدم بعدی که دریافت پروانه ساخت است، باید منتظر خبرهای جدیدتری از فیلم تازه کارگردان با ابهت سینمای ایران ماند.
شمقدری: عقب مانده ها از فهم لابی عاجزند!
بخش دوم نشست به این ترتیب آغاز شد، در اولین پرسش یکی از دانشجویان موضوع جایزه اسکار و ادعای لابی کردن معاونت سینمایی با آکادمی اسکار را مورد سوال قرار داد. ریاست سازمان سینمایی در جواب اینگونه توضیح داد: ما وقتی دیدیم یک فیلم اسرائیلی در اسکار سال گذشته کاندید شده متوجه شدیم بهترین فرصت است که این اتفاق بیفتد. در جامعه و سینمای آمریکا از اسرائیلیها و کلا یهودیها متنفرند. البته ما ضدیهود بودن را قبول نداریم ، ما ضدصهیونیسم هستیم.
در خصوص لابی کردن هم روشن است که ما با تک تک آنها گفت و گو نکردیم. ظرفیت و حساسیتی را که در وجود آنها بود فعال کردیم. به این معنی که برای انتخاب نشدن فیلم اسرائیلی گفتیم یک راه وجود دارد که فیلم ایرانی را که آن هم کاندیدای اسکار شده انتخاب کنید.
متاسفانه ما در کشورمان با بعضی عقب مانده که دست به قلم هم دارند روبهرو هستیم که چون خودشان از فهم این موقعیتها عاجزند دست به انکار و تمسخر ميزنند.
پیشبینی ميشد که امسال این ضربه را جبران کنند بدیهی است در حالی که در شدیدترین تحریمهای بینالمللی نسبت به ایران به سر ميبریم آنها در عرصه سینما هم این سیاست فشار بر ایران را اعمال کنند و به «آرگو» جایزه بدهند چون در اوج تحریمهاي ضد ایران فیلم ضد ایرانی هم باید برنده شود.در هر صورت باید توجه داشته باشیم که اصل لابی وجود دارد و کافی است شناخت خوبی از آن طرف داشته باشی تا از ظرفیتهاي آن استفاده شود.
دانشجوی دیگری با مطرح کردن فروش سینماها و شرایط اکران و بیمیلی مردم به سینما رفتن گفت و پرسید چرا باید وزیر ارشاد در جایی گفته باشد من نگران سینما نیستم، تلویزیون و مسابقات ورزشی وجود دارد؟
ریاست سازمان سینمایی در جواب این سوال و آمار فروشی که آن دانشجو در صحبتهاي خود بیان کرد گفت: در فضای رسانه گاهی آنچه انعکاس داده ميشود بر اساس تقوا و راستگویی نیست. به راحتی مطلب جعل ميکنند. مطلب دکتر حسینی هم این نبوده و در صحبتهاي ایشان تحریف صورت گرفته است. شاخص کلام امام و رهبری و حرکت دولت است که نشان دهنده راه است. حرف آقا در مورد اینکه سینما کلید پیشرفت کشور است را باید توجه کرد.
جشنواره فیلم کن ضدایرانی یا ایرانی است؟
جواد شمقدری در مورد فستیوال کن هم گفت: من به ريیس کن پیشنهادهایی دادم، وی گفت من مایلم بعضی از پیشنهادهای شما اتفاق بیفتد اما شرایط فراهم نیست. وقتی فون تریه ضداسرائیل حرف زد و داشتند از حیز انتفاع ساقطش ميکردند و به ناچار آمد معذرت خواهی کرد. بعدا گفتند چرا شمقدری از او دفاع کرده نميدانم فهم این قضیه سخت است که آن حرفها حرف دلش بود و عذرخواهی را مجبورش کردند انجام دهد.
فیلمهای روز جهان (2)
ماهنامه سینمایی فیلم:
تغییر بازی Game Change
كارگردان: جی روچ، فیلمنامه: دنی استرانگ، بازیگران: جولین مور (سارا پلین)، اد هریس (جان مككین)، وودی هارلسن (استیو اشمیت). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۸ دقیقه.
در كوران مبازرات انتخاباتی ریاستجمهوری سال ۲۰۰۸ در ایالات متحده، سرا پلین كه فرماندار ایالت الاسكاست به عنوان جانشین رییسجمهور در كمپین جان مككین جمهوریخواه معرفی میشود اما پلین آشنایی زیادی با قوانین حاكم بر ردههای بالایی سیاست آمریكا ندارد...
میان ماندن و رفتن
یکی از شگفتیهای انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۸ آمریکا، اعلام نام سارا پلین به عنوان معاون جان مککین، رقیب باراک اوباما بود. با این خبر، نام سارا پلین به عنوان نخستین زنی که حزب جمهوریخواه برای دومین مقام مهم کشور در نظر گرفته، در تاریخ آمریکا ثبت شد. اما این پایان خبرسازی پلین نبود. این زن ویژگیهایی دارد که باعث شد خیلی زود مورد توجه رسانهها قرار بگیرد و نامش در اکثر نوشتههایی که دربارهی انتخابات تاریخی ۲۰۰۸ آمریکا منشر شده، بارها تکرار شود. یکی از این آثار، کتاب تغییر بازی نوشتهی جان هیلمن و مارک هاپرین است. در فیلمی که با همین نام و بر اساس این کتاب ساخته شده، جولین مور در نقش سارا پلین برای جبران مشکل کمبود رأی مککین (اد هریس) در بین زنان حزب، به کار فرا خوانده میشود.
او فرماندار ایالت آلاسکاست و با محبوبیتی ۸۰ درصدی در بین مردم آن ایالت، رکوردی بیسابقه را برای خود ثبت کرده است. نخستین بار که سارا پلین را میبینیم، با دخترانش مشغول قدم زدن در شهر بازی و گوش سپردن به درددل یکی از شهروندان دربارهی افزایش قیمت گاز است. اهمیت این سکانس، شناختیست که از سارا پلین به ما میدهد. زنی که بخش زیادی از محبوبیتش را مرهون رابطهی صمیمانهاش با مردم و ادارهی ایالتش به شیوهای عامیانه (نه عوامفریبانه) است. اکنون سارا پلین در پی تماس مککین وارد عرصهای میشود که در آن رفتارهای خودمانی جایی ندارد. گرچه او در نخستین نطق انتخاباتیاش موفق میشود با همین رویکرد، بسیاری را طرفدار خود کند اما در ادامه بیخبریاش از وضعیت اقتصادی و بهویژه عرصهی بینالملل، او را به سوژهی برنامههای طنز تلویزیونی بدل میکند و دلیل انتخاب چنین فرد کمسوادی برای نشستن بر دومین صندلی مهم سیاست آمریکا، به پرسش مهم رسانهها از مککین بدل میشود.
ناآگاهی پلین، او را از زنی مستقل و معتمد به نفس، بدل به انسانی خودباخته و عصبی میکند. جذابیت تغییر بازی در همین نوسان رفتاری پلین و تلاش مشاوران مککین برای حل این مشکل نهفته است. به این ترتیب بر خلاف ظاهر فیلم، باید گفت تغییر بازی مطلقاً اثری سیاسی نیست. روایت اصلی، تلاشهای زنیست برای تغییر جایگاه خود در زندگی حرفهایاش. بستر این مبارزه، عرصهی سیاست است.
مرکز درام جاییست که جدال این زن با رسانهها و اطرافیانش، کمکم به جدالی برای «حفظ فردیت در مسیر پیشرفت» بدل میشود. حتماً این پند قدیمی را شنیدهاید که بزرگی به فرزندش میگوید: «اگر میخواهی کاری کنی که تا کنون نکردهای، باید کسی شوی که تا کنون نبودهای!» دشواری کار پلین تغییر بازی این است که میخواهد به قیمت خود ماندن، کاری کند که تا کنون نکرده است. او خیلی دیر میفهمد پیروزی در بازی سیاست با حفظ فردیت همخوانی ندارد. در انتهای فیلم و پس از اعلام شکست مککین در انتخابات، این زن خود را برای خواندن نطقی جدید آماده میکند و تلاشهای اطرافیان برای فهماندن غلط بودن این کار به او، به نتیجه نمیرسد.
زنی که در میانهی راه، خسته از هجوم رسانهها به زندگی شخصیاش، قید نشستهای خبری و مصاحبهها را میزند و نزد خانوادهاش بازمیگردد، اکنون به سیاستمداری بدل شده که در مقابل استدلال اطرافیان مبنی بر «بیسابقه بودن» سخنرانی معاون کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری، میگوید: «همیشه بار اولی وجود دارد.» بله، سرسپردگی ابتدایی او به مشاورانش، جایش را به سرکشی داده است. در آخرین سکانس فیلم، در بین فریادهای تشویق و حمایت حاضران، دوربین روی چهرهی سارا مکث میکند. شاید برای طرح این پرسش که این زن با جاهطلبیای که میراث بازیاش در بزرگترین میدان سیاست است، آیندهی روشنتری خواهد داشت؟ آیا روزی دلش برای مظلومیتی که توان پنهان کردنش را پشت ژستهای دیپلماتیک هم نداشت، تنگ نمیشود؟
بخش پایانی آخرین نطق مککین هم به سارا پلین اختصاص مییابد که او را زنی شایسته برای رهبری حزب جمهوریخواه میداند. مهم نیست که بدانیم پلین به چنین جایگاهی میرسد یا خیر؛ چنان که یکی از مشاوران مککین در همین سکانس میگوید: «۴۸ ساعت دیگر اصلاً کسی یادش نمیآید او که بود!» مهم این است که سارا، برای انجام کارهایی که تا کنون نکرده، آماده شده است.
تغییر بازی از نظر سیاسی، چیزی جز تکرار حرفهای سیاستمداران آمریکا (از هر حزبی) ندارد. حتی تصویر سارا پلین خانوادهدوست این فیلم هم با آنچه در رسانههای امریکا دربارهی اعتیاد او به کوکایین و خوشگذرانیهایش منتشر شده، همخوان نیست. اما اگر میخواهید جدا از تطبیق فیلم با واقعیت، ببینید چهگونه میشود از دل معمولیترین و بهظاهر کسالتبارترین اتفاقها، داستانی پرکشش بیرون کشید، تماشای تغییر بازی را از دست ندهید.
لوپر Looper
نویسنده و كارگردان: رایان جانسن، بازیگران: جوزف گوردن-لویت (جو)، بروس ویلیس (جو پیر)، جف دانیلز (اِیب)، امیلی بلانت (سارا)، پيرس گانيون (سيد). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۹ دقیقه.
سال ۲۰۴۴. با اینكه هنوز سفر در زمان اختراع نشده اما در سی سال بعد یعنی ۲۰۷۴ اختراع میشود. مافیای آینده برای خلاص شدن از شر دشمنانشان، آنها را به گذشته میفرستند تا كشته شوند. لوپرها كسانی هستند كه در زمان و مكان از پیش تعیینشده منتظرند تا به محض ظهور قربانیها آنها را بكشند. جو، لوپری است كه در یكی از مأموریتهایش با نسخهی سی سال بعد خودش روبهرو میشود و برای كشتنش دچار تردید میشود. به اين ترتيب جو پير ميگريزد. او به دنبال كشتن كودكي به نام سيد (Cid) است كه در آينده به فردي بيرحم به نام بارانساز تبديل خواهد شد...
اومانیسم و احتمال
لوپر از همان اولین نما و سكانس دنیای خاص خودش را معرفی میكند و قراردادهایش را با تماشاگر میگذارد و وفادارانه تا آخر به همهی آنها عمل میكند. از همان ابتدا، با نریشنی بهجا و موجز سبك كار و زندگی لوپرها و رویكردی كه فیلم به مسألهی بغرنج سفر در زمان دارد مشخص میشود. وقتی جو جوان جنازهای را كه عملاً وجود ندارد میسوزاند و این كار به شكلی مكرر برایش اتفاق میافتد، فقط یك معنی میتواند داشته باشد: در لوپر بر خلاف اكثر فیلمهای دیگر سفر در زمان كه به دنبال توجیه تناقضهای طبیعی علمی و فلسفی این مسأله هستند و جهانبینی نهایی آنها این است كه در نهایت چیزی تغییر نمیكند و نمیشود سرنوشت را تغییر داد، یك دیدگاه اومانیستی مبنای كار قرار گرفته است.
لوپر نهتنها به دنبال توجیه تناقضهای بنیادین بازگشت به گذشته نیست، بلكه از آنها به نفع درام فیلم، ایجاد تنش و هیجان و پررنگ شدن قدرت انسان در تغییر سرنوشتش استفاده میكند. در واقع فیلم رویكرد تقدیری و محتومش را در لایهای بس وسیعتر پی میگیرد؛ درست است كه جو جوان بهظاهر بر سرنوشتش تأثیر میگذارد و آن را تغییر میدهد، اما در نهایت معلوم نیست كه سید به طور حتم در آینده به بارانساز تبدیل نشود. در همین راستا، سرنوشت كلی جو كه گردانندهی لوپرها آن را «بد» دیده و با گذاشتن تفنگ در دست او میخواسته تغییرش بدهد، تغییری نكرده؛ جو در هیچیك از احتمالهایی كه در فیلم برایش به تصویر كشیده شده، رنگ خوشی و آسایش را نخواهد دید. از سویی دیگر، در فیلم چندین قرینهسازی بین زندگی سید و جو صورت گرفته كه در اولین نظر این شائبه را به وجود می آورد كه سید هم واریاسیونی دیگر از جو است، كه البته با نگاهی دقیقتر این فرضیه بهسرعت رد میشود.
آنجا كه جو از دوران كودكیاش كه در واگنی تنها به سید میگوید یا سید از تمایلش به در دست گرفتن تفنگ و جلوگیری از اتفاقهای ناگوار است میگوید یا وقتی قرینهسازی آشكاری بین صورتهای پوشیده از خون سید و جو پیر انجام میگیرد یا روشنتر از همه، وقتی ایب دمی پیش از مردن به جو پیر از تكرار اتفاقهای پیشآمده میگوید، نمیشود این شباهتها را صرفاً تصادفی دانست. مجموع این قرینهسازیها جهانی را میسازد كه در آن انسان میتواند در لحظه زندگیاش را تغییر دهد اما در نگاه كلیتر و بلندمدتتر، چیز زیادی تغییر نكرده است.
نقطهی اوج فیلم و جانمایهی همهی آنچه میخواهد بگوید، سكانس درخشان كافه است؛ جایی كه دو جو روبهروی هم مینشینند و با هم گپ میزنند. اینجاست كه فرق فیلم با همهی همسنخانش مشخص میشود. هیچكدام از فیلمهای سفر در زمانی یك آدم را مقابل خودش (كه در زمان متفاوتی به سر میبرد) قرار نمیدادند و همیشه از تناقضها و پرسشهای بیشمار و بیجوابی كه این رویارویی تولید میكند فرار میكردند. اما در اینجا اول این دو با هم شوخی بامزهای میكنند؛ بعد از انگیزهها و اوضاع و احوالشان میگویند؛ و بعد هم كه جو جوان میخواهد بحث آن تناقضها را پیش بكشد، جو پیر (و پخته) این چنین به او میتازد: «نمیخوام دربارهی مزخرفات سفر زمانی حرف بزنم.
چون اگه بحثشو شروع كنیم باید تمام روز رو اینجا بشینیم و با نی نمودار بكشیم!» اما بعدش دقیقاً فلسفهی فیلم را توضیح میدهد: «خاطرات من الان گنگ و مبهمه. چون تركیبی از احتمالهای مختلفه. هر كدوم از این احتمالها كه اتفاق بیفته اون خاطره پررنگ میشه.» در واقع جو پیر برای نجات دادن خاطراتش و دوباره به دست آوردنشان و رهایی از زجر «بیخاطره ماندن» است كه چنین بیپروا آدم میكشد. بعد هم از جادوی عشق به نسخهی جوانش میگوید و اینكه فقط عشق است كه میتواند زندگیاش را از بطالت و بیهودگی نجات بدهد. اما جو جوان هنوز هم كلهاش باد دارد و میخواهد آیندهاش را وادار به راه راحتتر یعنی فراموش كردن عشقش كند. اینجاست كه جو پیر مجبور به درگیری میشود و از مهلكه فرار میكند.
درست مثل آن فنجان قهوه كه دو بار از نمای بالا آن را میبینیم و طوفانی در آن برپاست، احتمالات و تناقضهای مسألهی بازگشت به آینده در سراسر فیلم در هم ادغام و تنیده شدهاند و این تصمیم با تماشاگر است كه از كدام راه برود و كدام قصه را دنبال كند. مهم این است كه همهی این قصهها در لوپر درست تعریف شدهاند، سر و ته مشخصی دارند و رابطهای ارگانیك با احتمالها و قصههای دیگر پیدا میكنند.
انتخاب عالی بازیگران و بازیهای خوبشان یكی دیگر از عواملی است كه به جذابیت فیلم اضافه كرده است. جوزف گوردن-لویت كه با گریم به بروس ویلیس شباهت پیدا كرده، با تقلید از میمیك صورت، حركات گردن و نوع حرف زدن او با موفقیت توانسته خودش را به عنوان نسخهی جوان او جا بیندازد. خود ویلیس هم در یكی از بهترین نقشآفرینیهایش، آدمی كه برای عشقش میجنگد و مرزهای اخلاقی (مثل كشتن یك كودك بیدفاع) را رد میكند را چنان بااحساس بازی كرده كه همدلیبرانگیز مینماید. اما شاید بهترین بازی از آن بازیگری باشد كه متأسفانه خیلی دستكم گرفته شده است: جف دانیلز نقش اِیب یا همان مدیر لوپرها و باند تبهكاران را با چنان پوچی و راحتی ایفا كرده كه میشود در همان لحظههای معرفیاش باور كرد كه از آینده آمده و دارد زندگیای را میگذراند كه بیشتر اتفاقهایش را از پیش میداند.
استفادهی بهاندازه و بهجا از جلوههای ویژه هم یكی دیگر از نكتههای مثبت فیلم است كه آن را از محصولات پرسروصدا و پر از جلوههای ویژهی كامپیوتری نوعی هالیوود كاملاً جدا كرده است. رایان جانسن كه لوپر سومین فیلم بلندش است، فیلمی استودیویی ساخته كه هم از نظر سر و شكل و فرم و هم از نظر محتوا در تضاد كامل با اغلب فیلمهای جریان اصلی سینمای آمریكا است؛ فیلمی كه آن قدر جذابیت و احساس در خودش دارد كه راحت بشود برای دقیقتر درك كردن جزییاتش، چند بار دیگر هم به تماشایش نشست.
بیقانونLawless
كارگردان: جان هیلكوت، فیلمنامه: نیك كیو، بازیگران: شیا لابیوف (جك)،تام هاردی (فارست)،جیسن كلارك (هاوارد)، گای پیرس (چارلی)، جسیكا چستین (مگی). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۶ دقیقه.
سه برادر در دوران ركود اقتصادی آمريكا در دههی ۱۹۳۰ در مناطق كوهستانی ایالت ویرجینیا كسبوكاری در قاچاق مشروبات الكلی به راه انداختهاند. یك پلیس ایالتی فاسد به نام چارلی به دنبال این است كه سهمی از این تجارت پرسود به دست بیاورد...
خوشساخت و تماشایی
رضا حسینی: بیقانون فیلم بینقصی نیست اما تماشایی است و در زمرهی فیلمهای خوشساخت و پرحادثهای قرار میگیرد كه تماشاگر را به جهان داستانی خودش میبرد و در بطن ماجراها قرار میدهد. انگار تماشاگر هم در گوشهای پنهان شده و دزدكی حوادث را دنبال میكند و هر لحظه باید از این بترسد كه مبادا دیده شود. بیشتر نقاط ضعف بیقانون به فیلمنامهی آن برمیگردد اما كارگردانی، بازیها و موسیقی فیلم چشمگیرتر است. جان هیلكوت كه پیش از این فیلمهای خوب پیشنهاد (۲۰۰۵) و جاده (۲۰۰۹) را ساخته، در اینجا هم مثل وسترن پیشنهاد داستان سه برادر را به تصویر كشیده است كه برادر بزرگتر به آزادی میاندیشد و برادر كوچكتر با آن چهره و شخصیت معصومترش، بهسختی در دنیای بیرحمانهی دو برادر دیگر جای میگیرد. این تشابه مضمونی و موارد دیگری كه در عناصر ریزودرشت دو فیلم (حتی دیالوگها) به چشم میخورد بیشتر به این خاطر است كه نگارش هر دو فیلمنامه را نیك كیو بر عهده داشته است. موسیقی متن هم كه طبق معمول فیلمهای هیلكوت، نتیجهی همكاری نیك كِیو و وارن اِلیس است، بهخوبی مكمل حالوهوای فیلم میشود و در مواقع نیاز از شدت تنش و تكاندهندگی موقعیتهای فیلم میكاهد.
بازیهای تام هاردی و جسیكا چستین كه هر دو در این دو سال گذشته حسابی خودی نشان دادهاند و خوش درخشیدهاند، طبق معمول تحسینبرانگیز است ولی بیتردید با بهترین بازیهایشان فاصله دارد. گای پیرس هم كه بازیگر محبوب هیلكوت است، در اینجا بهخوبی از عهدهی ایفای نقش بدمَن تنفرانگیز داستان برآمده است. نكتهی جالب دربارهی انتخاب بازیگران فیلم اینجاست كه ابتدا قرار بوده رایان گاسلینگ، اسكارلت جوهانسن و مایكل شانن در كنار شیا لابیوف قرار بگیرند و نقشهای اصلی فیلم را بازی كنند. (امتیاز: ۸ از ۱۰)
گنگسترهای سطحی
هومن داودی: بیقانون یك فیلم گنگستری كلیشهای و فاقد نوآوری است كه در تمام مدت در سطح میگذرد. با اینكه تغییر لوكیشن از خیابان به كوهستان و طراحی لباس و صحنهی چشمنواز فیلم در ابتدا تروتازه به نظر میرسد، در ادامه و با از دست رفتن بنیانهای دراماتیك اثر و سیر غیرمنطقی پشت هم قرار گرفتن اتفاقها، این جذابیتها از دست میرود. برای نمونه میشود به نحوهی باورناپذیر گیر افتادن و كشته شدن چارلی یا برملا شدن بیفایده و بیكاركرد اتفاقی كه شب بریده شدن گلوی فارست برای مگی افتاده اشاره كرد. از اینها مهمتر، اصلاً معلوم نیست كه چرا در یك روند منطقی، سه برادر و مافیا به سركردگی فلوید بَنر با هم دست به یكی نمیكنند تا كار آن پلیس فاسد را بسازند.
از موسیقی و ترانه هم در فیلم بیش از حد و بدون ظرافت استفاده شده و انگار قرار بوده فیلمساز حسهای جاری در صحنهها را با موسیقی به تماشاگر یادآوری كند. ضعف اصلی شخصیتپردازی فیلم هم تقسیم آشكار سه برادر به یك كلهخراب، یك مدیر قاطع و یكی كه میخواهد از بین این دو یكی را انتخاب كند است. اصولاً همهی شخصیتها در فیلم به همین شكل قطببندی شدهاند و چون درگیریهای حسابشده و جذابی بین قطبهای خیر و شر درنمیگیرد، این مسأله به عدم همراهی تماشاگر با فیلم منجر میشود.
بازیگران خوبی كه برای ایفای نقشهای مختلف فیلم انتخاب شدهاند هم در این شرایط راهی جز تیپسازی نداشتهاند و در این بین گای پیرس با درك درست نقش و بازی برونگرایش، هر جا كه حضور پیدا كرده صحنه را از آن خود كرده است. مجموع این عوامل باعث میشود كه جهانبینی فیلم و هدف فیلمساز از به تصویر كشیدن این تقابل خیر و شر مجهول باقی بماند. و در نهایت یك افسوس بزرگ باقی میماند كه چرا گری اولدمن كه پس از مدتها نقش یك تبهكار نیمهروانی را به دست آورده حضوری چنین كوتاه دارد و دوستدارانش را از بازی در حالوهوایی كه یادآور شاهنقش پلیس معتاد در لئون است سیراب نمیكند.
کابویهای گنگستر
مهرزاد دانش: بیقانون تلفیقی موفق از دو ژانر جذاب وسترن و گنگستری است؛ بدین ترتیب که چالشهای مربوط به گروههای غیرقانونی تولید و توزیع مشروبات الکلی در دههی ۱۹۳۰ با یکدیگر و همچنین با مأموران دولتی، به جای اینکه طبق الگوی غالب عوالم گنگستری در فضاهای شهری رخ دهد، موقعیتش به دشتهای باز و با حضور عناصر شاخص دنیای کابویها (مسافرخانه، کافه، کلانتر، دختر کافهدار، کلیسا و...) منتقل شده و فردیت شخصیتهای این دو گونهی سینمایی، به شکلی مضاعف بر هم منطبق شدهاند. فیلم اگرچه در برخی زمینهها (مثل شخصیتپردازی زنان داستان که عمدتاً شمایلی زینتی یافتهاند و کمتر کارکردی دارند) ضعف دارد، اما رویهمرفته، اثری موقر و حسابشده است که در کنار اجرای خوب جان هیلکوت، یکی از قابلتوجهترین فیلمهای امسال را نتیجه داده است.
وقتي ليلا حاتمی هم پدرش را نشناخت!
هفت صبح: پخش «هزاردستان» از شبكه آيفيلم، اين روزها براي مخاطبان دهههاي قبل از 60، خاطرات بسياري را زنده كرده است. با اينكه در اين سالها هميشه درباره جذابيت قصه، شخصيتپردازي، بازي خوب بازيگران، طراحي لباس و صحنه و... صحبتهاي فراواني شده اما كمتر به مسائلي مثل چگونگي شكلگيري اين سريال، حال و هواي علي حاتمي هنگام ساخت سريال و چگونگي شكلگيري ايده و ساخت شهرك سينمايي غزالي، توجه نشان داده شده.
زمان پخش اين سريال در سال 68، علي حاتمي مصاحبه مفصلي با هفتهنامه سروش انجام داده بود كه در بخشهايي از آن توضيحات جالبي درباره اين مسائل به چشم ميخورد. بخشهايي از صحبتهاي زندهياد علي حاتمي را در زير ميخوانيد.
شكلگيري ايده هزاردستان
پس از تولید سریال «سلطان صاحبقران» در سال 54، قرار بود سریال دیگری برای تلویزیون بسازیم به اسم «انحصار تنباکو». حدود شش، هفت ماه كار تحقيق و پژوهش آن طول كشيد و نزدیک به یک سال هم روی متنش كار کردیم. بعد از اين همه زمان، طرحمان در تلويزيون پذيرفته نشد. دلم ميخواست بعد از «مثنوي معنوي» و «سلطان صاحبقران»، سومين سريالم را كاملتر و قويتر بسازم و كارهايم را به تدريج كامل كنم.
در فاصلهاي كه داشتم تحقيقاتم را براي فيلم «سوتهدلان» كامل ميكردم، فرصتي دست داد تا مقدمات سريال جديدي با نام «جاده ابريشم» (نام اوليه هزاردستان) را فراهم كنم. تجربه ساخت سريال طولاني نداشتم. «مثنوي معنوي» را در شش قسمت ساخته بودم و «سلطان صاحبقران» را در 13 قسمت اما براي «جاده ابريشم» تصميم داشتم قدمي بلندتر بردارم و سريالي 26 قسمتي بسازم. تجربه خوب «سلطان صاحبقران» باعث شد تا تصميم بگيرم در این کار از چند چهره تاریخی استفاده کنم و بقیه چهرهها را بسازم؛ كاري تلفیقی از قصه و واقعیت!
تبعيد به فرانسه و تراشيدن موي سر
براي «جاده ابريشم» بايد وقت زيادي صرف ميكردم. براي همين به فرصت کافی و جای مناسبی نیاز داشتم. اما آن آرامش مطلوب را در هیچ جا به دست نميآوردم. از سوی دیگر، به شهرهای اطراف تهران هم نميتوانستم سفر كنم چون مكانهايي تفريحي بودند و بهترين گزينه براي سفر دوستان و آشنايان! تصمیم گرفتم به کشوری دیگر بروم تا كلا از همه دور باشم.
بهترين جايي كه ميتوانستم بروم انگليس بود. در آنجا ميتوانستم چند كلمه صحبت كنم اما تصميمم را عوض كردم و به فرانسه رفتم. چون با زبان فرانسه هيچ آشنايي نداشتم و طبيعتا در اين كشور غريب، محبوس ميشدم. ماه ژوئیه را برای سفر انتخاب کردم که پاریس کاملا خلوت است. اولین کارم پس از ورود به فرانسه اين بود كه سرم را از ته بتراشم تا دیگر رویم نشود به خیابان بروم و از صبح تا شب بنشينم و سریالم را بنويسم.
سر و كله زدن با 60، 70 شخصيت
در این کار حدود شصت- هفتاد شخصیت داشتم که تنها انتخاب اسم هم برای آنها وقت گیر بود، چه رسد به شخصیتپردازیشان که دیگر جای خود داشت. در خصوص دیالوگها هم سعی میکردم ابتدا مفهوم حرفهایشان را بنویسم، یعنی آن چیزهایی را که ارزش کلامی داشتند وارد فیلمنامه کنم و بعد در فرصت دیگری روی آنها کار کنم.
ساخت دكور شهرك سينمايي در ايتاليا
بعد از آماده سازی متن، براساس تحقیقاتم به ایتالیا مسافرت كردم تا مقدمات طراحی شهرک سینمایی را فراهم کنم. در ایتالیا انواع دکور را از نظر زیربنایی بررسی کردم و با بهترین متخصصان اين حوزه تماس گرفتم. از آنجايي که انجام این کار بر عهده من بود به عنوان یک پروژه شخصی با متخصصان قرارداد بستم، زیرا اگر متوجه میشدند طرف قرارداد آنها تلویزیون دولتی است قيمت را بالا ميبردند.
نهايتا ماكت شهرك براساس عكسهاي جمعآوري شده در ایتالیا شكل گرفت. این عکسها از مناطق مختلف کشور تهیه شده بود. بخشی از دکور متعلق به شهر تبریز(یک تکه از خیابان شاهآباد) بود و بخشهاي ديگر از خیابان لالهزار و موتیفهایی که در داخل ساختمانهای قدیمی باقی مانده بود به دست آمده بود.
پيگيري روند هزاردستان بعد از انقلاب
10-15 روز پس از 22 بهمن 1357 کل این اقدامات به اتمام رسید بود. در آن زمان برای ادامه تولید کار سه پیشنهاد به مسئولان تلویزیون دادم. آنها که از حسن نیت من مطلع بودند، گفتند تمایل دارند تا تولید این سریال ادامه پیدا کند اما در شرایط فعلی فرصت تصمیمگیری نیست. از من خواستند برنامه ديگري آماده کنم تا هر چه سریعتر امكان پخشش از تلويزيون وجود داشته باشد.
من هم شروع به كار كردم و از دل سریال «سلطان صاحبقران» دوفیلم سینمایی «ميرزا رضا» و «اميركبير» بيرون آوردم. بعد از مدتی مديران تلویزیون اعلام كردند كه تمایل بسیاری به ساخت مجموعه «جاده ابریشم» دارند اما شرط كردند كه قبل از توليد، متن را بخوانند. از آنجایی که به تصویب کار امیدوار بودم، شروع كردم به جمعآوري مايحتاج كار. وسایل صحنه را از کوچکترین تا بزرگترین قطعه با هزینه شخصی خودم خریدم. بعد هم ساختمان سه یا چهار طبقهای تهیه کردم و تمام آن را پر از اثاثیه کردم!
شهرك سينمايي از كجا پيدا شد؟
هنگام تولید هزاردستان فكر ميکردم آن آخرين سریال تلویزیونیام باشد براي همين تمام توان و نیرویم را برای تولید آن گذاشتم. پس از فراهم شدن لباس و وسایل صحنه نوبت به ماکت و اجراي دکور رسید. برای ساختن شهرک سینمایی تلاش کردم جایی را انتخاب کنم که بعدها بشود آن را گسترش داد. نباید درانتخاب خطر میکردم. اگر ما زمینی به وسعت 120 هزار متر داشتیم، میتوانستیم ایدهآلهایمان را در آن پیاده کنیم.
مدتی طولانی به دنبال چنین مکانی گشتم و نهايتا نزدیک اتوبان تهران–کرج، جاي مناسبي پيدا كردم. تصادفا بعد از تحقیق فهميدم این زمین در تملک تلویزیون است. دو سالي براي سر و سامان دادن آن زمان صرف كرديم تا نهايتا به شهرك سينمايي به شكل و شمايل امروزي رسيديم.
وقتي ليلا پدرش را نشناخت
همسر علي حاتمي، روايت جالبي از دوران توليد «هزار دستان» دارد؛ زماني كه همسرش او و ليلا را تنها گذاشته بود تا در فرانسه، به تنهايي روي فيلمنامه اين سريال وقت بگذارد
دوره توليد هزار دستان، براي زهرا حاتمي، همسر زنده ياد علي حاتمي هم پر از تلاش و خاطره بوده. از سفر علي حاتمي به فرانسه براي نوشتن سريال گرفته تا سكوت چند روزه زهرا و ليلا براي بههم نخوردن حواس او و ... همگي باعث شده تا هزار دستان، به يكي از بخشهاي مهم زندگي آنها تبديل شود. او هنوز هم بعد از تمام اين سالها معتقد است در حق سريال همسرش كم لطفي شده و سانسورهاي شديد، ساختار كار او را بههم زده است. زهرا حاتمي سال 82 با روزنامه باني فيلم، مصاحبه مفصلي انجام داد و درباره حال و هواي آن دوران توضيحات جالبي داد. مشروح اين مصاحبه را بخوانيد.
سانسور، هزار دستان را ناقص كرد
روند ساخت سریال هزار دستان درست پس از پایان تولید و پخش سریال «سلطان صاحبقران» آغاز شد. البته قصه اولیه چیز دیگری بود ولی به دلایل شرایط موجود، داستان آن کلی تغییر کرد. تغییر اسم «جاده ابریشم» هم به دلیل شباهت اسمی آن با مجموعه مستند« جاده ابریشم» بود. علی معمولاً چند اسم برای کارهایش در نظر میگرفت و از بین آنها یکی را انتخاب ميكرد.
برای این کار هم چند اسم از جمله «طهران روزگار نو » و «هزار دستان» مدنظرش بود که در نهایت « هزار دستان» را انتخاب کرد. اما در کل، داستان این سریال به طور کامل در سانسور تغییر کرد. میتوان گفت آنچه پخش شد یک چیز ناقصی از «هزار دستان» علی بود. این سریال در پخش چنان دچار تغییر شد تا جايي که در بسیاری از جاها مفهوم قصه هم معلوم نبود. همین مسئله باعث شد مخاطب نتواند روابط بین آدمهاي قصه را درک کند.
غريبه بودن علي حاتمي براي ليلا
علی روزی که به فرانسه رفته بود سرش را تراشید و چهرهاش را کاملاً تغییر داد تا مجبور شود در خانه بماند. قیافه او در آن زمان آن قدر تغییر کرده بود که وقتی لیلا، علی را دید، او را نشناخت. همان زمان هوای فرانسه خیلی گرم شده بود. علی هر بار که به من زنگ میزد از گرمای هوا گلایه میکرد.
به هر حال همسر یک نویسنده بودن خیلی سخت است. من به خاطر عشقی که به این کار و همسرم داشتم و نبوغی که در او میدیدم تمام این سختیها را تحمل میکردم. گاهی اتفاق میافتاد 24 ساعته و حتی یک هفته در خانه سکوت حکمفرما بود تا او بتواند کارش را انجام دهد.
علی گریم را وارد ایران کرد
علی از جمله کارگردانهایی بود که گریم را وارد سینمای ایران کرد. این نکتهای است که استادان گریم ایران از جمله جلال معیریان و عبدالله اسکندری هم به آن اذعان دارند. او اهمیت زیادی به گریم میداد و برای رسیدن به گریم بهتر، تلاش زیادی ميكرد. بنابراین حاضر نمیشد بازیگر با گریم ساده جلوی دوربین برود؛ روشی که در سینمای قبل از انقلاب مرسوم نبود.
قرار بود براي اين سریال از كمك گریمورهای خارجی استفاده شود اما چون آنها به دلیل جنگ به ایران نیامدند تمام کار به گریمورهای تازهکار ایرانی محول شد. در آن زمان هم کسی حاضر نمیشد چهار ساعت زیر گریم برود. به خصوص خانمها که مدت گریمشان طولانیتر بود. من هم چون میدانستم کسی حاضر به پذیرش این کار نیست آن را قبول کردم.
البته این گریمها راجع به شخصیتهای مجموعه نبود، بلکه بیشتر به صورت گریم مرد و زن جوان یا مرد و زن پیر و ریش و سيبیل روی چهرهها تست زده میشد و از 14 سالگی تا کهولت را در بر میگرفت، این کار نوعی آموزش گریم بود که روی صورت من و علی تست میخورد.
ساخت شهرک سینمایی با چهار میلیون تومان
علی هنگام ساخت «سوته دلان» با گروهی به نام «کورنتا» آشنا شد و چون میخواست تمام بخشهای «هزار دستان » کیفیت قابل قبولی داشته باشد، پیشنهاد آمادهسازی دکور این مجموعه را با آنها در میان گذاشت. علی دوست داشت در اینجا هم مانند آنچه در آمریکا، روسیه و ایتالیا دیده بود، شهرک سینمایی داشته باشیم. براي همين تصمیم گرفت این شهرک را بسازد.
مراحل ساخت اين شهرك از سال 57 آغاز شد. علی شهرک سینمایی را با چهار میلیون ساخت. طی این چند سال این قیمت به چند برابر رسید. وقتی با مسئولین تلویزیون صحبت کردیم، متوجه شدیم زمین متعلق به تلویزیون بوده ولی مدیران خبری از وجود آن نداشتند و نمیدانستند که چنین زمینی هم در تملک تلویزیون است. متاسفانه بعد از فوت علي خيلي در حقش كملطفي شد. مثلا قرار بود اسم شهرک سینمایی به اسم « شهرک علی حاتمی » باشد اما هيچ وقت اتفاق نيفتاد.
تمام نقشم در سریال قیچی شد
من در این سریال نقش «امینه اقدس» را بازی میکردم. امینه اقدس در بورس سالانه خان مظفر برنده میشود و به عنوان شاگرد اول به تهران ميآيد. در ادامه هم به خاطر هوش و ذکاوتش مورد توجه قرار میگیرد و به عنوان همکار و همراه خان مظفر در کنار او میماند. اما آنقدر سریال دچار سانسور شد که این صحنهها دیده نشد. یکسری از صحنهها هم اصلاً گرفته نشد. این دختر شخصیت دوگانهای داشت و تحت تاثیر خان مظفر قرار میگرفت.
به همین دلیل به عقد پسرش در آمد. خان مظفر توسط امینه اقدس تمام کارهایش را در پس پرده انجام میداد. در واقع این شخصیت رابط میان مردم، حکومت و خان مظفر بود و خان مظفر تمام خواستههایش را توسط او محقق میکرد. شخصیت خان مظفر هم خوب پرداخت شده بود اما آن قدر قیچی خورد که دچار سردرگمی شد.
حميد گودرزي زن ذليل است؟
مجله ایده آل: عادت كردهايم كه هرچندوقت يكبار منتظر يك سريال پرسروصدا از او باشيم. بازيگري كه بعد از درخشش در سريال «مسافري از هند» خيليها روي آينده روشن و اقبال بلندش در سينما و تلویزیون شرط ميبستند. اما به جز حضور در فيلم مجنون ليلي، اتفاق ديگري نيفتاد. اينكه بخت با او يار نبوده يا هر دليل ديگري چيزهايي نيست كه بخواهيم حالا موشكافيشان كنيم. او دوباره با سريال «زمانه» برگشته تا يك تلنگر ديگر براي همه آنهايي باشد كه در تمام اين سالها حميد گودرزي و بازيهايش را دنبال كردهاند. يك بهانه خوب براي گپ و گفت با بازيگري كه بيشتر از هرچيز ديگري اينبار از زندگي شخصي و روحياتش ميگويد. چيزهايي كه شايد تا حالا از زبان او نشنيده بوديد.
چند سال است كه بازيگري را شروع كردي؟
از سال 74 با سريال «داني و من»
چند وقت است كه ازدواج كردي؟
7سال است.
شنيدهايم كه حميد گودرزي زنذليل است؟
بله (ميخندد).
از شوخي گذشته چقدر از خانمت حساب ميبري؟
به هر حال وقتي متاهل ميشوي و ازدواج ميكني، بايد از همسرت حساب ببري. بالاخره زندگيات شده است «ما» و ديگر «من» وجود ندارد. من كوچكتر از آن هستم كه بخواهم نصيحت كنم اما فكر ميكنم ما جوانها بايد حد وسط را داشته باشيم تا زندگي مشتركمان ادامهدار و بنيان آن محكم شود. فكر ميكنم بايد توقعهاي بيجا را در زندگي مشترك دور كرد.
يعني معتقدي تقسيم كردن زندگي بين زن و شوهر به نفع آنهاست؟
بله. به نظرم زن و شوهر در زندگي مشترك بايد توانمنديهاي يكديگر را بشناسند و نسبت به آن توانمنديها از هم انتظار داشته باشند. اين مسئله باعث ميشود، زندگيها دوام پيدا كند.
مردم نقش منفي را تف و لعنت ميكنند
به نظر ميآيد جديدا به ژانر طنز علاقه پيدا كردهاي آيا ميخواهي در اين ژانر بازي را ادامه دهي؟
براي من فرقي نميكند در چه ژانري بازي كنم؛ چه كمدي، چه ملودرام. اما فقط نقش مثبت بازي ميكنم. در كل بازي در نقش منفي را نميپذيرم چون مردم كاراكترهاي منفي را دوست ندارند.
يعني تا بهحال نقش منفي بازي نكردي؟
نه خدا را شكر. فقط در سريال «مسافري از هند» نقشم كمي منفي به نظر ميرسيد اما در نهايت آن نقش را تبديل به جوان متعصبي كردم كه روي خانوادهاش تعصب دارد. در مملكت ما اينطور جا افتاده است كه اگر كسي نقش منفي بازي كند، مردم تا آخر كار، او را نفرين ميكنند. خود من هم همينطور هستم از دست نقش منفيها حرص ميخورم به خصوص وقتي كه بازيگر، آن نقش را خوب بازي نكرده باشد. يادم ميآيد در يك فيلم از گاوصندوق پدرم دزدي كردم، چشمتان روز بد نبيند از فرداي آن روز هر كسي من را ميديد ميگفت، آقاي گودرزي از شما بعيد بود (ميخندد).
دستمزدم را ندادند، من را كشتند
ماجراي بازي تو در سريال «قلب يخي» چه بود؟ چرا يكدفعه از فيلم حذف شدي؟
وقتي در سريال «قلب يخي» شروع به بازي كردم، متوجه شدم بعضي از دوستان قصد دارند از من سوءاستفادههايي كنند كه اين مسئله منجر به بههمخوردن رابطه من با آنها و ايجاد دعوا و مشكل شد. همين مشكل باعث شد داستان سريال را تغيير دهند و زودهنگام در سريال كشته شوم. اگر دقت كنيد اين سريال تنها كاري است كه من يكدفعه از آن حذف ميشوم (ميخندد).ناگفته نماند منشا بيشتر مشكلات من با آن گروه، مشكلات مالي بود. به هر حال كار كردن و رفاقت دوطرفه است اما انگار در مورد آن رابطه اين اتفاق نيفتاد. به من گفتند، نهتنها دستمزدت را پرداخت نميكنيم بلكه تو را ميكشيم، ديگران هم حرف اضافه بزنند آنها را هم ميكشيم (البته در سريال) خلاصه اين مسائل تمام شد. سري دوم «قلب يخي» ساخته شد. من ديدم دوباره عكس من روي پوستر فيلم هست. من از همين جا اعلام ميكنم من در قلب يخي دوم بازي نكردهام و هرگونه عكس و اسمي كه در اين سريال از من زده شده است به دليل فروش سيديهايشان است. اين كار فرهنگي نيست. روي جلد سيدي عكسي باشد كه داخل پكيج، خبري از آن فرد نيست. ما اگر مدعي هستيم كار فرهنگي انجام ميدهيم و به هنرمندانمان ارزش ميگذاريم نبايد اين كار را انجام دهيم.
دستان شكيبايي را بوسيدم
من از علاقهمندان خسرو شكيبايي بودم. افتخار اين را داشتم كه دست ايشان را ببوسم و اولين كسي بودم كه همراه با بيژنبنفشهخواه صداي ايشان را بازي كردم. مدتها تمرين كردم كه بتوانم صداي ايشان را دربياورم.
شاگرد استاد نوري بودم
شنيدهام ميخواهي در يك گروه موسيقي بخواني. درست است؟
يك صحبتهايي كردهايم. هنوز مشخص نيست كه اين اتفاق بيفتد يا نه. من به خوانندگي علاقه دارم اما فكر ميكنم بايد نگاهت به هنر عميق باشد اگر ميخواهي خواننده باشي يا بازيگر بايد خيلي جدي حرفه مورد علاقهات را دنبال كني. فكر نكنيم كار هنري شوخي است و جا پاي يكديگر نگذاريم. من در 17سالگي به كلاسهاي سولفژ ميرفتم، شاگرد استاد نوري هم بودم، دورههاي آقاي راستگفتار را هم گذراندهام. در واقع الفباي ابتدايي موسيقي را ياد گرفتم.
همسرم پولدار است!
باتوجه به اينكه رشته تحصيليات كارگرداني است، تصميم نداري كارگرداني را هم تجربه كني؟
فعلا تصميم ندارم. دوست دارم وقتي پختهتر كه شدم و تجارب بيشتري به دست آوردم سراغ كارگرداني بروم. فكر ميكنم وقتي ميخواهي در مقام كارگردان ظاهر شوي بايد حرفي براي گفتن داشته باشي. يك حرف جديد كه قبليها نزده باشند و ارزش مطرح شدن داشته باشد.
هيچوقت غم نان باعث شد در كاري كه دلت نميخواهد بازي كني؟
نه، هيچ وقت
يعني كسب و كار ديگري داري؟
نه. وضع مالي خانمم خوب است (ميخندد).
يعني داماد سرخانهاي؟
نه، داماد سرخانه چيست؟! از نظر من در سينماي ايران در طول سال يك تا 3 فيلم خوب ساخته ميشود، يعني 99درصد فيلمهاخوب نيست. از كجا معلوم اين 3 فيلم خوب در خانه من را بزند. كسي هم نيستم كه بروم سراغ كارگردانها و بگويم لطفا اين نقش را به من بدهيد.
اسپيکر سرخودم
يعني ميگويي اين اتفاقها در سينماي ما پيش ميآيد؟ و بازيگرها بايد دنبال نقش بدوند.
بله، من رودربايستي ندارم. در برنامه هفت آقاي جيراني هم بارها گفتم ميخواهم بيايم و حرفهايم را بازگو كنم اما متاسفانه اين فرصت پيش نيامد. در سينما يا بايد وارد يك باند و گروه شوي يا تنها بماني. من جزو كساني هستم كه بدون باند و گروه خاصي كارم را ادامه دادم. در واقع هميشه خودم اسپيكر سرخود بودم.
البته اين اتفاق خوبي است كه تو روي پاي خودت ايستادي و تنها حامي تو خانوادهات بودند. واقعيت هم اين است كه وقتي خانواده تو همراهت هستند و از تو حمايت ميكنند تو با دلگرمي بيشتر كارت را ادامه ميدهي و نتيجهاش ميشود حميد گودرزي كه مردم كارهايش را دوست دارند.
بله، اول به خدا تكيه ميكنم و بعد خانوادهام و دوستان خوبي كه ياريام ميكنند.
ترسيدم بينيام صدمه ببيند، بوكس را كنار گذاشتم
تو با اين روحيات لطيف و عاشقانهاي كه داري، چطور شد از بين رشتههاي ورزشي سراغ بوكس رفتي؟
من 3 ماه دوره بوكس ديدم. به دليل بازي در سريال «مسافري از هند» اين دوره را گذراندم. اما خيلي زود اين رشته ورزشي را كنار گذاشتم و ترس اين را داشتم كه بينيام صدمه ببيند و آروزهايم به باد برود. اما اهل ورزش هستم هيچكس در پينگپنگ حريف من نميشود، در فوتبال گل كوچك هم حرفهاي هستم، در تيراندازي و شنا هم ميتوانم با دوستان رقابت كنم. فقط سواركاري را تجربه نكردم، به اين دليل كه ميترسم از روي اسب بيفتم و دندههايم صدمه ببيند.
به نظر ميآيد خيلي به سلامتت توجه ميكني؟
دقيقا اينطور است. نه به اين دليل كه بازيگرم بلكه فكر ميكنم همه بايد با ورزش و رسيدي به خود، مراقب طول عمرمان باشيم.
كتابهايم را فروختم، چاقاله بادام گرفتم
در كودكيام بچه شر و شيطاني بودم. يادم ميآيد فصل بهار بود و گوجهسبز تازه به بازار آمده بود. به پدرم گفتم برايم گوجهسبز بخر اما نخريد. من به مدرسه رفتم و دوستي داشتم به اسم روحي. به من گفت اگر كتابهايمان را به او بدهيم آنها را به شكل قيف درميآورد و در عوض آن به ما يك سير گوجهسبز ميدهد. من هم كتابهاي علوم، رياضي و ديكتهام را به او دادم. دوستم نامردي كرد و گفت تعداد كتابهايت كم است به جاي گوجهسبز، چاقاله بادام به من داد. خلاصه جاي شما خالي آن شب يك كتك مفصل خوردم.
دعا میکنم پرچم ایران همیشه بالا باشد
در زندگيات چقدر دعا ميكني؟ منظورم اين است كه آدم معتقدي هستي؟
اگر خدا قبول كند خيلي دعا ميكنم. به نظرم كسي كه معتقد نيست اصلا انسان نيست. هر كسي بايد در زندگي به چيزهايي معتقد باشد. عقيده دارم نبايد به كسي كه به چيزي اعتقاد ندارد، اطمينان كرد. چنين كسي را نبايد به خانهات راه بدهي و بايد از اين طيف افراد دوري كرد.
وقتي زندگيات دچار مشكل ميشود چطور با خدا راز و نياز ميكني؟
اول ميخواهم چيزي كه صلاح من است برايم پيش بيايد. چند وقت پيش رباط پايم پاره شد و همين مسئله باعث شد چند وقتي كار نكنم. دچار ترديد و دودلي شده بودم كه نكند فراموش شدهام. همان زمان از خدا خواستم هرچه صلاح من است برايم پيش بيايد و همينطور هم شد. در كل دعاي هميشگيام اين است خدايا پرچم ايران و ايراني هميشه بالا باشد.
فیلم آرگو و همه خیر و شر آمریکایی اش
کافه سینما: امسال تصویر دنیای سیاست در قاب سینما از همیشه پررنگتر است و "آرگو" آخرین ساختهی بن افلک که اکران جهانی هم داشت، یکی از مهمترین این محصولات سینمایی است که به تازگی دو جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را هم دریافت کرد . فیلمی که به دوران پرتنشی از روابط میان ایران و آمریکا میپردازد و بخش اعظمی از داستان آن در تهران میگذرد. واکنشهای مثبت منتقدان هم انتظارات را نسبت به این فیلم مهم سال 2012 افزایش دادهاست.
خلاصه داستان:
در 13 آبان 1358 و همزمان با تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان ایرانی، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا از مهلکه فرار میکنند و در سفارتخانههای کاندا و سوئد پنهان میشوند. دولت و سازمانهای امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمیدانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایدهای دور از ذهن را مطرح میکند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را بهعنوان عوامل پشت صحنه همراه با خود از ایران خارج کنند!
برای این منظور CIA فیلمنامهی تخیلی "آرگو" را انتخاب میکند. ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانهای میگذرد آن هم در زمان همهگیر شدن تب "جنگ ستارگان"، کاملا طبیعی به نظر میرسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشینهای مناسب وارد تهران میشوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر میشود.
مهم ترین آلبوم های موسیقی پایان سال 91
تماشا: روزهای پایانی سال یکی پس از دیگری سپری می شوند و گروه های موسیقی فرصت زیادی برای ارائه آثار خود در سال 91 ندارند. طی چند روز گذشته آثار موسیقایی مختلفی به بازار عرضه شد که باز هم پوسترهایشان چهره سوپرمارکت ها و مراکز فرهنگی کشور را تغییر داد. این گزارش سعی کرده به بعضی از این آلبوم ها نگاهی گذرا داشته باشد:
سوگ سپید – بی کلام
مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی هم می توانند، این روزها آلبوم «سوگ سپید» را بشنوند. «سوگ سپید» اثری بی کلام و جدیدترین کار حسین پرنیا است. حسین پرنیا در این اثر سنتور نواخته و پژمان پرنیا او را با ساز تنبک همراهی کرده است. «سوگ سپید» به زنده یاد فرامز پایور تقدیم شده است و قطعاتی از این هنرمند در گذشته با نگاهی جدیدتر در آن گنجانده شده است. مقدمه ابوعطا، «ابوعطایی»، «خیزران»، «سیاه مشق»، «چلیپا»، خاتمه ابوعطا، مقدمه همایون، «سوگ سپید» و چهار مضراب همایون قطعات این اثر موسیقایی هستند.
سرنای نوروز – رستاک
اگر ترجیح می دهید، این روزها موسیقی شاد و با حال و هوایی نوروزی گوش دهید، آلبوم «سرنای نوروز» به تازگیج از سوی گروه «رستاک» منتشر شده است. فرزاد و بهزاد مرادی خوانندگان این آلبوم هستند و محوریت این آلبوم فصل بهار است. حوزه اصلی فعالیت رستاک موسیقی اقوام ایران است و در آلبوم جدیدش قطعاتی از فارس، مازندران، بوشهر، کرمانجی و موسیقی قشقایی شنیده می شود. پیران مهاجر (عود و سازهای کوبه ای)، یاور احمدی فر (دف، دایره، دهل)، محمد مظهری (کمانچه)، سارا نادری (دوتار، ناقاره، تنبک، دوتار)، نگار اعزازی (دف و دایره)، دانوش اسدپور (سنتور)، یاسر نوازنده (سرنا، لبک، نی انبان) و ... از اعضای گروه «رستاک» هستند.
فرکانس – احسان حق شناس
مخاطبان موسیقی پاپ می توانند این روزها آلبوم «فرکانس» احسان حق شناس را بشنوند. احسان حق شناس در این آلبوم که آن را در خارج از کشور و در کمپانی 20HZ تولیدو ضبط کرده، از وجود هنرمندانی چون شهاب رمضان، امیر طبری و امیر یگانه بهره برده است و تمامی ترانه های آلبوم این خواننده نیز توسط «فرید احمدی» سروده شده است. فضای آثار این خواننده در آلبوم جدیدش، بیشتر فضایی مدرن و الکترونیک است.
خاطرات مبهم – رضا یزدانی
«خاطرات مبهم» عنوان جدیدترین اثر رضا یزدانی است که چندی پیش در بازار موسیقی عرضه شد. کارن همایونفر که او را بیشتر با موسیقی فیلم هایش می شناسند، در آهنگسازی و تنظیم این اثر رضا یزدانی را همراهی کرده است. قیصر امین پور، اندیشه فولادوند، احسان گودرزی، حسن علیشیری، علیرضا باران و علی کمارجی نژاد، هنرمندانی هستندکه اشعار و کلامشان توسط رضا یزدانی خوانده شده است.
همچنین، بابک صفرنژاد (هارمونیکا)، علی جعفری پویان و میثم مروستی (ویلن)، کارن همایونفر (پیانو)، میلاد عدل (گیتار الکتریک و آکوستیک)، رضا یزدانی (گیتار الکتریک)، آرش زمانیان (گیتار باس)، فیروز ویسانلو (گیتار کلاسیک، اسپانیش و آکاردئون) و محمد خرمی نژاد (درامز) در «خاطرات مبهم» ساز زده اند.
در گذر زمان – گروه آفتاب
«در گذر» نیز عنوان یکی از جدیدترین آلبوم ها در ژانر موسیقی کلاسیک ایرانی است. این اثر با آهنگسازی محمدرضا فیاض همراه است و گروه «آفتاب» آن را اجرا کرده است. در دفترچه سی دی به قلم محمدرضا فیاض آمده است: «قسمت اول این مجموعه به محوریت سه گاه در پاییز 1374 نوشته شد و در تابستان 1375 در تئاتر شهر تهران با اجرای گروه «آفتاب» امکان اجرای صحنه ای یافت؛ و قسمت دوم آن با محوریت همایون در زمستان 1375 به نگارش درآمد و شرایط اجرای صحنه ای آن به هزار و یک دلیل هیچ وقت فراهم نشد؛ با این حال کل مجموعه در تیرماه 1376 به پشتیبانی موسسه ماهور در استودیو پاپ ضبط و در زمستان همان سال به عموم عرضه شد.»
این یادداشت می افزاید: «انتشار مجدد درگذر بعد از همه سال می تواند فرصت مغتنمی باشد، برای بازخوانی نقادانه آن و ارائه یک جمع بندی انتقادی از نوعی نگرش خاص در مورد امکانات آهنگسازی در موسیقی ایرانی؛ نگرشی که اگر هیچ گاه چندان شایع نبوده، اما به هر حال به قول دوست ارجمندم دکتر ساسان فاطمی همچون «وسوسه»ای گریبان برخی را رها نکرده است.
منطقی تر آن می بود که کسی جز من به ارزیابی انتقادی در گذر بنشیند و ناکامی ها یا کامیابی های احتمالی آن را در معرض دید بگذارد. البته داوری در مورد شکست یا موفقیت یک کار هنیری موضوعی است بسیار نسبی و مناقشه پذیر؛ با اینحال یک فاصله پانزده ساله این خوش بینی را در آدمی برمی انگیزد که بتواند به صورتی عینی منتقد خود باشد.»